[1] . اين عبارت از زبان عايشه و ديگران نقل شده و ابن اثير در «النهايه»، ابن ابي الحديد در شرح نهج البلاغه؛ و ابن اعثم در كتاب الفتوح آن را ذكر كرده‌اند. نعثل به معناي كفتار و پير نادان آمده است و نام يك پيرمرد يهودي بود كه ريش بلندي داشت و در مدينه زندگي مي‌كرد و شبيه عثمان بود.

[2] . ماجراي تعرض به ابن مسعود از سوي عثمان در چندين كتاب تاريخي ذكر شده است، از جمله تاريخ طبري، ج 5 و تاريخ ابن عساكر، ج 7، همچنين عثمان، عمار ياسر را نيز مورد تعرض قرار داد. فقهاي  اهل سنت براي توجيه اين اعمال، دلايلي تراشيده‌اند. ر.ك: البدايه والنهايه، ابن كثير، ج7؛ منهاج السنه النبويه، ابن تيميه، ج 3 والعواصم من القواصم، ابي بكر بن عربي. علت تعرض عثمان به عمار ياسر، پيروي او از امام علي (ع) و مخالفت با عثمان و بني اميه بود.

همچنين در كتب تاريخ و سنن تصريح شده كه ابن مسعود با اقدام عثمان در جمع قرآن‌ها و آتش زدن آنها مخالف بود و قرآن گردآوري شده توسط عثمان را معتبر نمي‌دانست و مسلمانان را به مخالفت با عثمان تشويق مي‌كرد.

براي اطلاع بيشتر از مسأله‌ي مخالفت ابن مسعود با قرآن عثمان، ر.ك: صحيح بخاري، كتاب فضايل قرآن؛ فتح الباري في شرح صحيح البخاري، ج 9، و نيز كتاب هاي الخدعه، السيف و السياسه و دفاع از رسول، نوشته‌ي صالح الورداني.

[3] . مسند احمد، كتاب الفضايل، مستدرك حاكم، كتاب معرفه الصحابه.

ماجراي تبعيد ابوذر به ربذه در كتب تاريخ، مشهور است. ابوذر از ياران امام علي (ع) و مخالفان عثمان و معاويه بود كه در برابر انحرافات عثمان ايستادگي كرد و به شام تبعيد شد. در آنجا نيز با انحرافات و فساد دستگاه معاويه ابراز مخالفت نمود. معاويه وي را به مدينه باز گرداند و عثمان بار ديگر او را به ربذه تبعيد كرد.

[4] . مورخان در كتب خود آورده‌اند كه عثمان، چهار صد هزار درهم به عبدالله بن خالد السيد و يكصد هزار درهم به حكم بن عاص – شخصي كه از سوي رسول خدا (ص) رانده شده و مورد خشم و غضب قرار گرفته بود – عطا كرد. همچنين زمين هاي فدك را به مروان بن حكم بخشيد! فدك، از آن حضرت فاطمه زهرا (س) بود كه ابوبكر و عمر آن را تصاحب كردند و عثمان نيز آن را به مروان داد. يكصدهزار درهم نيز از بيت المال مسلمانان تهيدست به عبدالله بن الي السرح عطا كرد.

ر.ك: شرح نهج البلاغه، ابن ابي الحديد، ج 1، تاريخ طبري و ديگر كتب تاريخي..

مورّخان علل شورش عليه عثمان و قتل او را چنين ذكر كرده‌اند:

1.  سوزاندن قرآن ها

2.  منصوب كردن اطرافيان  و بستگان خويش در مناصب مختلف.

3.  منصوب كردن جوانان بني اميه به عنوان والي و روي گرداندن از بزرگان صحابه

4.  پناه دادن به حكم بن عاص كه پيامبر اكرم (ص) او را نفرين كرده و مهدور الدم دانسته بود.

5.  امان دادن و كمك به عبدالله بن ابي السرح كه در زمان رسول خدا (ص) مرتد شده و پيامبر اكرم نيز او را مهدورالدم به شمار آورده بود.

6.  رفتارهاي غيراسلامي معاويه در شام كه نماينده‌ي عثمان بود.

7.  تعرض و هتك حرمت اصحاب پيامبر (ص) مانند ابن مسعود، عمار و ابوذر.

8.  غارت اموال مسلمانان و تصاحب آن به نفع خويشاوندان و نزديكانش.

از عثمان روايت شده كه: اگر كليدهاي بهشت در اختيار من بود، بي‌گمان آنها را در اختيار بني اميه قرار مي‌دادم تا همه‌ي آنان وارد بهشت شوند. (مسند احمد و البدايه و النهايه ابن كثير، ج 7، ص 178). ابن كثير در جلد هفتم از تاريخ خود، به شدت از عثمان دفاع كرده و توجيهات و بهانه هاي مختلفي براي كارهاي او ذكر نموده است؛ توجيهاتي كه نه تنها با عقل سازگاري ندارد، بلكه با متون و وقايع غيرقابل ترديد تاريخي نيز در تعارض است.

ابوبكر بن عربي نيز در كتاب خود «العواصم من القواصم» و ابن حجر هيثمي در الصواعق المحرقه به دفاع از عثمان پرداخته‌اند. براي آگاهي از جزئيات فتنه‌ي عثمان ر. ك: تاريخ طبري، الكامل ابن اثير، مروج الذهب مسعودي و نيز كتاب السيف و السياسه، نوشته‌ي صالح الورداني.

[5] . وقتي عمر در بستر مرگ بود، شش نفر را تعيين كرد تا يكي از آنان به عنوان خليفه انتخاب شود. آن شش نفر عبارت بودند از: علي بن ابي طالب (ع)، زبير بن عوام، طلحه بن عبيدالله، سعدبن ابي وقاص، عبدالرحمن بن عوف و عثمان بن عفان. سعد بن ابي وقاص، پسرعموي عبدالرحمن و خود عبدالرحمن نيز داماد عثمان بود.

گفته‌اند كه زبير به علي گرايش پيدا كرد و سعد به عثمان و طلحه به عبدالرحمن متمايل شدند.

عبدالرحمن عقب نشيني كرد و به عثمان رأي داد. بدين ترتيب، سه نفر طرفدار عثمان شدند و يك نفر حامي خلافت علي (ع).

در روايت ديگري آمده است كه نتيجه‌ي آرا دو به دو برابر شد و از آنجا كه عمر، نتيجه‌ي نهايي را به رأي عبدالرحمن عوف موكول كرده بود، عبدالرحمن به علي (ع) پيشنهاد كرد كه به شرط پيروي از كتاب خدا و سنت پيامبر خدا و ابوبكر و عمر،

[6] .

[7] . سوره‌ي احزاب، آيه‌ي 53. ر.ك: تفاسير ابن كثير، طبري، الخازن و …

[8] . رسول خدا خطاب به علي، فاطمه، حسن و حسين (عليهم السلام) فرمود: «انا حرب لمن حاربتم و سلم لمن سالمتم» بنا بر، روايت ديگري بدين صورت نقل شده است: «انا حرب لمن حاربكم و سلم لمن سالمكم» (سنن ترمذي، كتاب المناقب، مسند احمد، ج 2، ص 442 و طبراني.

[9] . كنز العمال، حديث 1213.

[10] . مستدرك حاكم نيشابوري، ج 3، كتاب معرفة الصحابه، باب فضايل علي.

[11] . مستدرك حاكم؛ ترمذي، ج2؛ مجمع الزوايد هيثمي، ج 9، ص135 و…

[12] . در كتب اهل سنت از رسول خدا (ص) نقل شده كه هرگاه دو مسلمان با يكديگر بجنگند، قاتل و مقتول هر دو در آتش خواهند بود. اصحاب پرسيد: مقتول چرا در آتش است؟ فرمود: زيرا او هم مي‌خواست ديگري را بكشد(صحيح بخاري، كتاب الايمان؛ صحيح مسلم، كتاب الفتن واشراط الساعه). چنان كه مي‌دانيم، طلحه وزبير به خاطر انحرافات بيش از حد عثمان، عليه او شوريدند و در كشتن او نقش داشتند (تاريخ طبري ومروج الذهب مسعودي)

از طرفي، روايت«عشرة مبشره» كاملاً جعلي وساختگي به نظر مي‌رسد، زيرا اولاً، راويان حديث در تعيين ده نفر مذكور اختلاف نظر شديد دارند، به عنوان مثال، گاهي ابوبكر،عمر، عثمان، علي(ع)، طلحه، زبير، سعد بن ابي وقاص، سعيد بن زيد، عبدالرحمن بن عوف و ابوعبيده جراح را نام برده‌اند و در روايت ديگري، نه نفر را ذكر كرده وسعد بن ابي وقاص را نياورده‌اند. در روايت ديگري نيز خود پيامبر وهشت نفر ديگر را ذكر كرده‌اند و راوي- كه سعيد بن زيد است- خود را به عنوان نفر دهم نام برده و علي(ع) را ذكر نكرده است (ر.ك: ترمذي، ابو داوود، مسند احمد و سنن ابن ماجه). بدين ترتيب، در افراد ذكر شده در حديث اختلاف زيادي وجود دارد. در يكي از اين روايات، نام پيامبر اكرم نيز ذكر شده، در حالي كه پيامبر به خودش بشارت نمي‌دهد! از طرفي، راوي حديث يعني سعيد بن زيد، نام خود را به عنوان دهمين نفر ذكر كرده و در واقع خود را در ميان آنان جاي داده است. از سوي ديگر، پذيرش اين حديث به معناي آن است كه ديگر اصحاب كه نامشان ذكر نشده در آتش هستند؟! در حالي كه در ميان صحابه، افرادي چون عمار بن ياسر، ابوذر، مقداد، سلمان، حذيفه و بلال بودند كه نسبت به اشخاصي مانند سعيد و سعد و عبد الرحمن و طلحه و…، جايگاهي والاتر داشته و دشواري هاي بيشتري در راه اسلام متحمل شده‌اند. 

[13] . در صحيح بخاري رواياتي وجود دارد كه بيانگر مرتد شدن برخي از اصحاب پيامبر خدا (ص) پس از رحلت آن حضرت مي‌باشد


موضوعات: مناظره ها
   دوشنبه 13 آذر 1396نظر دهید »

مناظره علمای شیعه و سنی در حضور فرزند آلب ارسلان سلجوقی- قسمت 11

لحظه‌ها براي شيخ عباسي به دشواري سپري مي‌شد و او چنان در موضع انفعال قرار گرفته بود كه آرزو مي‌كرد زمين دهان بگشايد و او را ببلعد. زيرا نادرستي عقايدش در برابر شاه و وزير و ديگر صاحب منصبان آشكار شده بود. اما چاره‌اي نبود، پادشاه او را براي مناظره فرا خوانده بود و بايد كاري مي‌كرد، اين بود كه نيرويش را جمع كرد و گفت: اي علوي! چرا عقيده داري كه عثمان در دل ايمان نداشت، در حالي كه رسول خدا (ص) دو دختر خويش، يعني رقيه و ام كلثوم را به عقد وي درآورد؟

علوي پاسخ داد: دلايل اثبات اين گفته بسيار است، از جمله آن كه مسلمانان و صحابه‌ي پيامبر (ص) گرد هم آمدند و او را به قتل رساندند و شما ـ اهل سنت ـ عقيده داريد كه پيامبر اكرم (ص) فرموده است: «امت من در امر نادرست اجماع نمي‌كنند». آيا امكان دارد كه مسلمانان ـ و از جمله صحابه پيامبر (ص) ـ گرد هم آيند و انسان مؤمني را به قتل برسانند؟

حتي عايشه نيز عثمان را به يهوديان تشبيه كرد و مسلمانان را به كشتن او تشويق نمود و گفت: «نعثل را بكشيد كه كافر شده است. نعثل را بكشيد، خدا او را بكشد. ننگ بر او…».[1]

از جمله كارهاي ناشايست عثمان آن بود كه عبداله ابن مسعود، صحابي گرانقدر پيامبر(ص) را چنان مورد ضرب و شتم قرار داد كه او به بيماري فتق دچار شد و بستري گرديد و جان سپرد[2].

همچنين عثمان، ابوذر غفاري را كه پيامبر در باره آن فرمود: «آسمان سايه نيفكنده و زمين بر خود نديده كسي را كه راستگوتر از ابوذر باشد[3]»، يك يا دو بار به سرزمين شام و سپس به ربذه، كه سرزمين بي‌آب و علفي در راه مكه و مدينه است، تبعيد كرد و ابوذر، صحابي گرانقدر پيامبر از گرسنگي و تشنگي در ربذه جان داد، در حالي كه عثمان، در بيت‌المال مسلمين به ميل خود تصرف مي‌كرد و اموال آن را ميان خويشان و نزديكان خود، يعني امويان و مروانيان تقسيم مي‌كرد..

پادشاه پرسيد: آيا علوي درست مي‌گويد؟

وزير پاسخ داد: مورّخان چنين آورده‌اند..[4]

پادشاه گفت:پس چگونه مسلمانان وي را به خلافت برگزيدند؟

وزير گفت: بنابر انتخاب شورا.

علوي گفت: صبر كنيد جناب وزير… مطالب خلاف واقع بيان نفرماييد!

پادشاه پرسيد: اي علوي، نظر تو چيست؟

علوي گفت: وزير اشتباه مي‌كند، عثمان بنابر وصيت عمر مبني بر تشكيل شوراي شش نفره و تنها با انتخاب سه تن از آنان، يعني طلحه، سعد ابن ابي وقاص و عبدالرحمن بن عوف خليفه شد. آيا اين سه نفر، نماينده‌ي همه‌ي مسلمانان بودند؟[5]  از طرفي، حتي همان انتخاب‌كنندگان عثمان نيز وقتي ديدند كه او اصحاب رسول خدا را مورد هتك حرمت قرار داده و در امور مسلمانان با كعب‌الاحبار يهودي مشورت مي‌كند و اموال مسلمانان را ميان بني‌مروان تقسيم مي‌نمايد، از عثمان روي گرداندند و خودِ آن سه نفر بودند كه مردم را به قتل عثمان تشويق كردند!

پادشاه رو به وزير كرد و گفت: آيا علوي درست مي‌گويد؟

وزير پاسخ داد: آري مورّخان چنين آورده‌اند[6].

پادشاه: پس چرا گفتي كه عثمان به انتخاب شورا خليفه گرديد؟

وزير: منظورم شوراي آن سه نفر بود!

پادشاه: آيا مي‌توان اجماع سه نفر را شورا ناميد؟

وزير: آن سه نفر جزء كساني هستند كه پيامبر خدا (ص) آنان را به بهشت بشارت داده است!

علوي: جناب وزير.. مطالب خلاف واقع بيان نكنيد! حديث «عشرة مبشرّه» ، به دروغ به رسول خدا (ص) نسبت داده شده است!

شيخ عباسي: چگونه ممكن است اين حديث كه راويان موثق آن را نقل كرده‌اند، كذب و دروغ باشد؟

علوي: دلايل بسياري وجود دارد كه نشان مي‌دهد اين حديث، باطل و كذب است، از ميان آنها تنها سه دليل را ذكر مي‌كنم:

-      نخست آن كه، چگونه ممكن است پيامبر خدا (ص)، كسي را كه آن حضرت را آزرده و رنجيده خاطر كرده، به بهشت بشارت دهد؟

برخي از مفسران و مورخان در كتب خود آورده‌اند كه روزي طلحه گفت: «اگر محمد(ص) بميرد، با عايشه ازدواج خواهم كرد». رسول خدا از سخن او رنجيد و خداوند متعال اين آيه را نازل كرد: «ما كان.. عظيماً»[7]

-      دوم آن كه طلحه وزبير با امام علي بن ابي طالب (ع) جنگيدند، در حالي كه رسول خدا (ص) به علي(ع) فرموده بود: «اي علي! جنگ تو، جنگ من است و صلح تو، صلح من»[8] و نيز فرمود:«هر كه علي را اطاعت كند، مرا اطاعت كرده و هر كه از فرمان او سر باز زند، از من سرپيچي كرده است»[9]

و« علي با قرآن است و قرآن با علي و آن دو از هم جدا نمي‌شوند، تا در حوض كوثر بر من وارد شوند»[10].

و نيز فرمود: «علي با حق است و حق با علي است، هر كجا علي باشد، حق آنجاست».[11]

پس آيا كسي كه با رسول خدا مخالفت نمايد و به جنگ برخيزد، اهل بهشت است؟

آيا كسي كه با حق و قرآن درافتد، مؤمن است؟

-دليل سوم آن كه طلحه و زبير براي كشتن عثمان تلاش كردند. آيا ممكن است (بر اساس جعل حديث عشرة مبشره) همه‌ي آنان در بهشت باشند؟ در حالي كه پيامبر خدا (ص) مي‌فرمايد: «كشنده و كشته شده، هر دو در آتش هستند»[12].

پادشاه با تعجب پرسيد: آيا همه‌ي گفته‌هاي علوي صحت دارد؟

وزير ساكت ماند و ديگران نيز هيچ نگفتند. علوي سكوت را شكست وگفت: اي پادشاه! وزير و شيخ عباسي و ديگر علما، همگي از درستي سخن و حقيقت گفته‌هاي من آگاهند، در بغداد نيز علمايي حضور دارند كه بر صحت گفته‌هاي من گواهي مي‌دهند. در كتابخانه‌ي اين مدرسه (نظاميه‌ي بغداد) نيز كتابها ومنابع معتبري وجود دارد كه بر سخنان من صحه مي‌گذارد و درستي گفته‌هايم را مورد تأييد  قرار مي‌دهد، حال اگر حاضران در مجلس سخنان مرا بپذيرند، مطلوب حاصل شده است و اگر چنين نكنند، مي‌توانم كتاب‌ها و منابع و شاهدان را در محضر شما حاضر كنم.

پادشاه از وزير پرسيد: آيا علوي درست مي‌گويد و كتب و منابع موجود، سخنان او را تأييد مي‌كند؟

وزير گفت: آري!

پادشاه پرسيد: پس چرا در ابتدا سكوت كردي؟

وزير گفت: زيرا نمي‌خواستم به اصحاب رسول خدا (ص) خدشه وارد شود!

پادشاه گفت: تعجب مي‌كنم كه تو نمي‌خواهي به آنان خدشه وارد كني، اما خدا و رسولش اين كار را انجام داده‌اند، به گونه‌اي كه خداوند متعال برخي از اصحاب را منافق ناميده و پيامبر(ص) را به جهاد با آنان فرمان داده، چنان كه پيكار با كافران را لازم دانسته و رسول خدا نيز برخي از صحابه را لعنت كرده است.

وزير گفت: اي علوي! آيا نشنيده‌اي كه علما، تمامي اصحاب پيامبر را عادل و درستكار مي‌دانند؟

  علوي: شنيده‌ام، اما مي‌دانم كه اين سخن كذب و نادرست است، چگونه ممكن است كه تمامي اصحاب پيامبر (ص) عادل و درستكار باشند، در حالي كه خداوند برخي از آنان را مورد لعن قرار داده و رسول خدا (ص) هم آنان را لعنت كرده است و خود آنان نيز يكديگر را لعن كرده‌اند، با هم جنگيده‌اند و يكديگر را دشنام داده و به قتل رسانده‌اند!![13]

شيخ عباسي كه خود را در بن بست مي‌ديد، از راه ديگري وارد شد و پرسيد: جناب پادشاه! از علوي پرسيد كه اگر خلفا مؤمن نبودند، چگونه مسلمانان آنها را به خلافت پذيرفتند و از آنان تبعيت كردند؟

علوي گفت: اولاً، تمام مسلمانان آنها را به خلافت قبول ندارند و تنها اهل سنت چنين عقيده‌اي دارند.

ثانياً، كساني كه خلافت آنان را پذيرفته‌اند، دو دسته هستند: يا بي‌خبر و بي‌اطلاع هستند و يا لجوج و معاند. آنان كه بي‌خبر هستند، از حقيقت غافلند و از اعمال نارواي آنان اطلاع ندارند و آنها را افرادي مؤمن و نيكوكار مي‌پندارند. اما در برابر معاندانِ سرسخت تا زماني كه دست از عناد و لجاجت برندارند، هر چه دليل و برهان هم اقامه كنيم، نتيجه‌اي نخواهد داشت، چنان كه خداوند متعال مي‌فرمايد: ﴿وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا﴾ ويا ﴿وَسَوَاء عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾.

ثالثاً، كساني كه آن سه نفر را به عنوان خليفه پذيرفتند، در انتخاب خود دچار اشتباه شدند، چنان كه مسيحيان نيز خطا كردند و مسيح را فرزند خدا ناميدند. اما انسان مؤمن بايد از خدا و رسولش پيروي كند و تابع حق باشد، نه اين كه از مردم اطاعت كند و به خطا و باطل گرفتار شود. خداوند متعال مي‌فرمايد ﴿ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾..

پادشاه گفت: بحث در اين باره كافي است! به موضوع ديگري بپردازيد…


موضوعات: مناظره ها
   دوشنبه 13 آذر 1396نظر دهید »

مناظره علمای شیعه و سنی در حضور فرزند آلب ارسلان سلجوقی- قسمت دهم

هر چه بود، مدتي بعد به خود آمد و گفت: خب، دليل عدم ايمان عمر چيست؟

علوي: دلايل متعددي وجود دارد، از جمله آن كه او به بي‌ايماني خود اعتراف كرده است!

عباسي: كجا؟ چگونه؟

علوي: آنجا كه گفته است: «هيچ‌گاه به‌اندازه‌ي روز [صلح] حديبيه در نبوت محمد ترديد نكردم». اين سخن بيانگر آن است كه او همواره در نبوت پيامبر (ص) ترديد داشته، اما در روز صلح حديبيه، شك و ترديد او بيشتر و بزرگ‌تر و شديدتر بوده است. آيا كسي كه در نبوت محمد (ص) ترديد داشته باشد، مؤمن به شمار مي‌آيد؟

شيخ عباسي سكوت كرد و سر به زير افكند.

پادشاه رو به وزير كرد و پرسيد: آيا گفته‌ي علوي صحيح است و عمر چنين گفته است؟

وزير گفت: راويان چنين آورده‌اند..[1]

پادشاه گفت: عجيب است.. عجيب است! من تا كنون عمر را از جمله پيشتازان اسلام مي‌دانستم و ايمان او را مثال‌زدني مي‌پنداشتم، اما اكنون برايم آشكار شد كه اصل و اساس ايمان او مورد شك و ترديد است!

شيخ عباسي گفت: صبر كنيد، جناب پادشاه! در عقيده‌ي خود پابرجا باشيد. مبادا اين علوي دروغگو شما را فريب دهد..

پادشاه از او روي گرداند و با خشم گفت: وزير ما خواجه نظام‌الملك مي‌گويد كه گفته‌هاي علوي صحت دارد و سخن عمر در كتب مختلف ذكر شده است، اما اين نادان [اشاره به شيخ عباسي] علوي را دروغگو مي‌نامد. آيا اين عين لجاجت و عناد نيست؟

سكوتي سنگين بر مجلس حكمفرما شد. پادشاه از سخنان شيخ عباسي به خشم آمده بود. عباسي و ديگر علماي اهل سنت، سر به زير افكنده بودند. وزير هم ساكت بود. اما عالم علوي سرش را بالا گرفته بود و به چهره‌ي پادشاه مي‌نگريست تا نتيجه را ببيند.

لحظه‌ها براي شيخ عباسي به دشواري سپري مي‌شد و او چنان در موضع انفعال قرار گرفته بود كه آرزو مي‌كرد زمين دهان بگشايد و او را ببلعد. زيرا نادرستي عقايدش در برابر شاه و وزير و ديگر صاحب منصبان آشكار شده بود. اما چاره‌اي نبود، پادشاه او را براي مناظره فرا خوانده بود و بايد كاري مي‌كرد،


 منبع: مناظرات علمای شیعه و سنی



مترجم: مهدی سرحدی

text-align: center;">ze="2″>مناظرات شیعه و سنی









[1] . ابن هشام در«سيره»، باب بيعت رضوان از قول عمر آورده است:هنوز صدقه مي‌دهم و نماز و روزه به جا مي‌آورم و بنده آزاد مي‌كنم تا شايد آنچه را كه در آن روز (صلح حديبيه) گفتم، بخشوده شود.



موضوعات: مناظره ها
   دوشنبه 13 آذر 1396نظر دهید »

مناظره علمای شیعه و سنی در حضور فرزند آلب ارسلان سلجوقی- قسمت نهم
مناظره‌ي روز دوم

شيخ عباسي: شيعيان، خلافت سه خليفه‌ي نخست را قبول ندارند و اين عقيده‌ي آنان نادرست است، زيرا اگر آنان مومن نبودند، چرا پيامبر خدا با دخترانشان ازدواج كرد و دختران خويش را به عقد آنان درآورد؟

عالم علوي: شيعيان عقيده دارند كه آن سه نفر قلباً مؤمن نبودند، اما در ظاهر و به زبان، خود را مؤمن نشان مي‌دادند؛ و پيامبر اكرم نيز اسلام آوردن هر كس را كه شهادتين را بر زبان جاري مي‌كرد، مي‌پذيرفتند و با آنان همچون ديگر مسلمانان رفتار مي‌كردند، حتي اگر آنها ايمان قلبي نداشته و منافق باشند. ازدواج پيامبر (ص) با دختران آنها نيز و ازدواج آنان با دختران پيامبر نيز پيرو همين قاعده بوده است.

عباسي: به چه دليل مي‌گويي كه ابوبكر ايمان نداشت؟

علوي: دراين باره دلايل قطعي ومتعددي وجود دارد، از جمله آن كه وي در موارد بسياري به پيامبر خدا (ص) خيانت ورزيد، يكي از آن موارد، همراهي نكردن با لشكر اسامه و سرپيچي از فرمان رسول خدا در اين باره بود. قرآن كريم نيز كساني را كه با فرمان رسول الله (ص) مخالفت كنند، جزء مؤمنان به شمار نمي‌آورد و مي‌فرمايد: ﴿فلا و ربك … تسليماً﴾[1]

پس ابوبكر نيز از فرمان رسول خدا سرپيچي كرده و جزء مصاديق اين آيه‌ي شريفه محسوب مي‌شود.

از سوي ديگر، پيامبر خدا (ص) كساني را كه برخلاف فرمان وي، از همراهي با لشكر اسامه سرباز زدند، لعنت كرده است. آيا رسول خدا (ص)، مؤمنان را لعنت مي‌كند؟![2]

پادشاه گفت: پس گفته‌ي علوي صحيح است و او مؤمن نبوده است!

وزير گفت: اهل سنت درباره‌ي همراهي نكردن آنان با لشكر اسامه، توجيهاتي دارند..

پادشاه گفت: آيا توجيهات مي‌تواند كارهاي ناروا را موّجه كند؟ اگر باب بهانه‌جويي و توجيه گشوده شود، هر شخص مجرم و خطاكاري مي‌تواند براي خطاي خود توجيهي بياورد، مثلاً سارق مي‌گويد: به خاطر فقر، سرقت كردم؛ و يا شارب خمر مي‌گويد: به علت مشكلات و غصه‌هاي بسيار، شرب خمر انجام دادم. به همين ترتيب، هر كس گناهي انجام دهد، توجيهي براي كار خود مي‌تراشند و نظام اجتماعي مختل مي‌گردد و مردم براي ارتكاب گناه و معصيت، گستاخ مي‌شوند. نه، نه! توجيه فايده‌اي ندارد!

با شنيدن اين سخنان، چهره‌ي شيخ عباسي سرخ شد و درمانده گشت. نمي‌دانست چه بگويد…

منبع: مناظرات علمای شیعه و سنی


موضوعات: مناظره ها
   سه شنبه 30 آبان 1396نظر دهید »

] . به پروردگارت سوگند كه آنان ايمان نخواهند آورد، مگر آن كه در موارد اختلاف ميان خود، تو را به داوري گيرند و بي‌آن كه در ضميرشان رنجشي احساس كنند، داوري ات را بپذيرند و سر تسليم فرود آورند.

[2] . اين روايت در الملل و النحل شهرستاني، ج 1، ص 23 آمده است. شواهد بسياري وجود دارد كه نشان مي‌دهد برخي از اصحاب، نه تنها فرمان رسول خدا مبني بر همراهي با لشكر اسامه را ناديده گرفتند، بلكه نسبت به فرماندهي اسامه نيز اعتراض كردند، به گونه‌اي كه وقتي رسول خدا (ص) رحلت فرمود، لشكر هنوز از مدينه خارج نشده بود. پيامبر اكرم(ص) بسياري از بزرگان اصحاب، و از آن جمله ابوبكر وعمر را فرمان داده بود كه به لشكر اسامه بپيوندند وتنها امام علي و چند تن ديگر از صحابه را در كنار خود باقي گذاشتند و اين نكته بيانگر آن است كه فرستادن لشكر اسامه به خارج از مدينه، دلايل ديگري غير از اهداف نظامي در بر داشته است. آنچه اين احتمال را تقويت مي‌كند آن است كه اسامه، تنها هفده سال داشت وپيش از آن هيچ گاه فرماندهي لشكر را تجربه نكرده بود واز نظر عقلي قابل قبول نيست كه رسول خدا (ص) چنين سپاهي را در آن شرايط به جنگ روم بفرستد. براي آگاهي از جزييات ماجراي لشكر اسامه، ر.ك: طبقات ابن سعد، ج 2، ص 191؛ صحيح بخاري، باب مرض النبي و وفاته وباب بعث اسامه؛ سيره‌ي ابن هشام وديگر كتب تاريخي؛ و نيز كتاب السيف والسياسه، نوشته‌ي صالح الورداني.

2. ابن حجر عقلاني گويد:«لشكر اسامه دو روز پيش از رحلت پيامبر(ص) آماده‌ي خروج از مدينه گرديد ومردم براي نبرد با روم مهيا شدند. برخي از بزرگان مهاجرين وانصار، از جمله ابوبكر و عمر و ابو عبيده وسعد و سعيد و قتاده نيز جزء آنان بودند. وقتي بيماري رسول خدا شدت گرفت، فرمود: لشكر اسامه را روانه كنيد.. اما عده‌اي مخالفت ورزيدند..»

ابن تيميه، وجود ابوبكر و عمر را در ميان لشكر اسامه نفي كرده است، اما ابن حجر با ذكر ادامه پاورقي


موضوعات: مناظره ها
   سه شنبه 30 آبان 1396نظر دهید »

1 2 4 ...6 7

آخرین نظرات
  • صهباء  در خیلی با نمک
  •  در صحیح مسلم را بیشتر بشناسیم
حقانیت شیعه
 
مداحی های محرم