موضوعات: شیعه و سنی
   جمعه 13 بهمن 1396نظر دهید »

علی و اهل بیتش برتر از صحابه 
اهل بیت اطهار سرمنشأ خلقت عالم هستند و در حقیقت خداوند متعال به بهانه وجود مبارک آن حضرات، عالم هستی را خلق نمود.در بسیاری از روایاتی که در منابع فریقین وجود دارد، از زبان رسول گرامی اسلام به این روایات اشاره شد. روایاتی که هر انسان منصفی با خواندن آنها راه حق را از ناحق تشخیص می دهد و به حقانیت بی چون چرای اهل بیت پی می برد مشروط بر اینکه تعصب کورکورانه را کنار گذاشت.

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب _ فضایل اهل‌بیت(علیهم السلام) بسیار است و در کتب حدیثی فریقین به بسیاری از روایاتی که به فضائل اهل‌بیت توجه دارد، اشاره شده است.
یکی از مهمترین فضائل و مناقب ذکر شده در کتب روایی، بحث فلسفه خلقت بودن اهل‌بیت(علیهم السلام) است. در روایات متعدد از پیامبراکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) نقل شده است که آن حضرت خود و اهل‌بیتش را غایت و علت آفرینش خلقت بیان کرده است. در این مختصر به برخی از این روایات که درمنابع معتبر و برجسته اهل‌سنت وارد شده است اشاره می‌کنیم:
1) در روایتی آمده است که خداوند در پاسخ به حضرت آدم نسبت به انوار مقدسه فرمود: «یا آدم لولاهم لما خلقتک و لما خلقت النار و العرش و الکرسی و اللوح و القلم[1] ای آدم اگر این‌ها نبودند تو و آتش و عرش و کرسی و لوح و قلم را خلق نمی‌کردم»
این عظمت و برتری اهل‌بیت(علیهم السلام) آن قدر عالم‌گیر است که هیچ کس با آن ذوات مقدسه قیاس نمی‌شود.
2) احمد بن حنبل در پاسخ به فرزندش عبدالله به روایتی از حضرت علی(علیه السلام) اشاره کرده است و طبق همان روایت فتوا هم داده است. عبدالله از احمد بن حنبل پرسید: برترین مردم چه کسانی هستند؟ او در پاسخ گفت: ابوبکر، عمر، عثمان و سپس ساکت شد. عبدالله می ‌گوید از پدر پرسیدم که علی بن ابی‌طالب چطور؟ در جواب گفت «هو من اهل البیت لا یقاس به هؤلاء[2] او از اهل‌بیت است و کسی با او مقایسه نمی شود» احمد بن حنبل با استناد به روایتی حضرت علی(علیه السلام) که فرمود: «نحن اهل بیت لایقاس بنا أحد[3] ما اهل بیت هستیم و کسی با ما مقایسه نمی شود» چنین سخنی را گفته است.
روایاتی که ذکر شد دلالت التزامی بر افضلیت اهل بیت بر تمام انسانهای دیگر دارد که بهانه جویان می توانند بر آنها ان قلت بیاورند و بهانه تراشی کنند ولی روایات دیگری داریم که تصریح می کند بر برتری حضرات معصومین مخصوصا حضرت علی که هیچ جای بهانه بر معاندان باقی نمی گذارد
3) در ادامه بیان فضائل از لسان نبی مکرم تاسلام، رسول گرامی اسلام روزی به عبدالرحمن بن عوف فرمود: «أنکم أصحابی و علی بن ابی طالب أخی و منّی و أنا من علی فهو باب علمی و وصیّی و هو و فاطمه و الحسن و الحسین هم خیر الأرض عنصرا و شرفا و کرما[4] رسول‌خدا به عبدالرحمن فرمود: شما اصحاب من هستید ولی علی بن ابی طالب برادر من است و از من است و من از اویم. او باب علم من و جانشین من است. او و فاطمه و حسن و حسین بهترین اهل زمین از حیث خلقت و شرافت و کرامت هستند»
نکته‌ایی که در این روایت وجود دارد این است، با اینکه حضرت علی(علیه السلام) از برترین صحابه رسول خداست، ولی حضرت، او را فراتر از صحابه معرفی می‌کند.
3) در روایتی عایشه از رسول خدا نقل می‌کند که حضرت در مورد خوارج گفته است: «هم شر الخلق یقتلهم خیر الخلق و أعظمهم عندالله… [5] خوارج بدترین مخلوقات هستند. آنها بهترین مخلوقات خداوند را می کشند» لازم به یادآوری است که در تاریخ ثبت است که حضرت علی(علیه السلام) به دست خوارج به شهادت رسیده است.
4) در روایتی از رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) وارد شده است که حضرت فرمودند: «إن الله تعالی أختارنی و أهل بیتی عن جمیع الخلق… فأنا و أهل بیتی صفوة الله و خیرته من خلقه[6] خدای متعال مرا و اهل بیت مرا بر تمام مخلوقاتش برتری داد. پس من واهل بیت من منتخب خداوند و بهترین خلق هستیم»
5) حدیث بسیار مهمی از رسول خدا وارد شده است و حجت را بر همگان تمام کرده است. حضرت در میان صحابه خود از انصار و مهاجرین نشسته بودند. خطاب به حضرت علی فرمودند: یا علی؛ لو أن أحدا عبدالله حق عباده ثم شکّ فیک و أهل بیتک فی أنکم أفضل الناس، کان فی النار[7] ای علی! اگر احدی عبادت خدا را به تمام و کمال انجان دهد، سپس در افضلیت تو و اهل بیتت نسبت به دیگر مردم شک و تردید کند، در آتش خواهد بود»(ینابیع المودة، 3/298- المودة فی القربی: ص1320-)
در افضلیت حضرت علی(علیه السلام) بر دیگر صحابه هیچ تردیدی نیست. اما اینکه اهل سنت با وجود چنین روایات صریحی ابوبکر و عمر را برتر شمردند، باید گفت که این افضلیت در بین صحابه پیامبر بود که از منظر اهل سنت این سه شخصیت از دیگران برترند. در این مقایسه حضرت علی اصلا وجود ندارد چرا که حضرت علی(علیه السلام) مافوق صحابه هستند و جزو افراد مقایسه شده نیست.
برای تأیید این سخنم می‌توان به کلام عبدالله بن عمر تمسک کرد که گفته است: ما وقتی صحابه رسول‌خدا را از لحاظ برتری شمارش می‌کردیم، می‌گفتیم: ابوبکر، عمر، عثمان. در این هنگام شخصی سؤال کرد که پس جایگاه علی کجاست؟ عبدالله عمر گفت: «علیّ من أهل بیت لا یقاس به احد هو مع رسول الله و فی درجته[8] علی از اهل‌بیت است و کسی با او قیاس نمی‌شود، او با رسول‌خدا و هم درجه اوست»
با این سخن عبدالله بن عمر مشخص می‌شود که افضلیت حضرت علی بر همگان روشن و مبرز بود و محل بحث تنها بین صحابه با قطع نظر از حضرت علی بود.

پی‌نوشت:
[1]. تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج1، ص247.
تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج14، ص170.
فرائد السمطین، جوینی، انتشارات مخحمودی، بیروت: ج1، ص36.
[2]. ینابیع المودة، قندوزی، انمتشارات اعلمی، بیروت: ج2/298
[3].تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج30، ص361.
حلیة الاولیاء، ابونعیم، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج7، ص201.
[4]. ینابیع المودة، قندوزی، انمتشارات اعلمی، بیروت: 2/333.
مقتل الحسین،  خوارزمی، دار انوار الهدی: ج1، ص60.
[5]. شرح الاخبار، قاضی نعمان، موسسه نشر اسلامی: ج1، ص142
المناقب، ابن مغازلی، المکتبة الاسلامیة: ص56.
[6]. مناقب آل ابی طالب، ابن شهر آشوب، انتشارات اسلامی: ج1، ص256
تاریخ بغداد، خطیب بغدادی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج4، ص392
[7]. ینابیع المودة، قندوزی، انمتشارات اعلمی، بیروت: ج3، ص298
[8]. ینابیع المودة، قندوزی، انمتشارات اعلمی، بیروت: ج3، ص297

   جمعه 6 بهمن 1396نظر دهید »

آغاز اختلاف مسلمین در کنار بستر

متهم کردن شیعه به تفرقه افکنی و اختلاف بین مسلمین امری ناجوانمردانه و به دور از حقیقت است. شیعیان هرگز درصدد ایجاد شکاف در جامعه اسلامی نبوده و نیستند. اگر به تاریخ مراجعه کنیم ریشه اختلاف را به راحتی می توان یافت که اگر همان موقع آن ریشه قطع خشکانده می شد، هرگز اختلاف و جنگ بین مسلمانان اتفاق نمی افتاد و خونی از آنها ریخته نمی شد.

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب- برخی از برادران اهل‌سنت، شیعیان و علمای شیعه مثل مرحوم کلینی و علامه مجلسی و برخی بزرگان دیگر را عامل تفرقه و اختلاف بین مسلمین می‌دانند و تالیفات و روایات منقوله در کتب این بزرگواران را عامل اصلی جدایی جامعه اسلام معرفی می‌کنند. این عزیزان غافلند از اینکه با بررسی تاریخ می‌توان به راحتی عامل اصلی اختلاف بین مسلمین را پیدا کرد. عملی که باعث شد در آن روزگاران بین صحابه طراز اول رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) اختلاف شدیدی اتفاق بیفتد به گونه‌ایی که با اعتراض و طرد آن حضرت مواجه شدند.
همه ما حدیث دوات و قلم را شنیدیم و با ماجرای آن آشنا هستیم. به اعتقاد ما سرچشمه اختلاف آن زمانی است که رسول‌خدا در بستر بیماری و در حال احتضار بودند و جمعی از اصحاب نیز در کنار بستر حضرت بودند، که آن اتفاق ناگوار رخ داد.
در کتب معتبر اهل‌سنت مثل بخاری و مسلم و برخی دیگر از منابع مهم اهل سنت به آنچه که در کنار بستر حضرت رسول اتفاق افتاد کاملا اشاره شده است.
در صحیح بخاری در شش یا هفت مورد و در صحیح مسلم در سه جا به حدیث دوات و قلم با اندک اختلافی اشاره شده است.
عن ‏‏إبن‌عباس ‏‏قال: «‏لما حضر رسول‌الله ‏‏و في البيت رجال فيهم ‏‏عمر بن الخطاب ‏قال النبی: هلم أكتب لكم كتاباً لا تضلوا بعده، فقال عمر‏: ‏أن النبي ‏قد غلب عليه الوجع و عندكم القرآن حسبنا كتاب الله، فإختلف أهل البيت فإختصموا منهم من يقول: قربوا يكتب لكم النبي ‏‏كتاباً لن تضلوا بعده و منهم من يقول ما قال عمر. ‏‏فلما أكثروا اللغو(اللَّغَط) ‏و الإختلاف عند النبي. ‏‏قال رسول‌الله: قوموا، قال عبيدالله‏: ‏فكان ‏إبن‌عباس ‏‏يقول: إن الرزية كل الرزية ما حال بين رسول‌الله ‏‏و بين أن يكتب لهم ذلك الكتاب من إختلافهم و لغطهم[1] هنگامى که رسول خدا(صلی الله علیه وآله و سلم) در آستانه رحلت از دنیا، قرار گرفت و اطراف حضرت گروهی از جمله عمر بن خطاب در خانه آن حضرت حاضر شده بودند، فرمود: قلم و کاغذى بیاورید تا چیزی براى شما بنویسم که به برکت آن، هرگز گمراه نشوید. عمر گفت: بیمارى بر پیامبر غلبه کرده و (العیاذ باللّه) هذیان مى‌گوید و ما قرآن را داریم و براى ما کافى است. در میان حاضران غوغا و اختلاف افتاد؛ بعضى مى‌گفتند: بیاورید تا حضرت بنویسد و هرگز گمراه نشوید. و بعضى سخن عمر را مى‌گفتند، هنگامى که سر و صدا و غوغا در حضور آن حضرت و اختلاف زیاد شد، فرمودند: برخیزید و از نزد من بروید. عبیدالله گفت: ابن‌عباس بعد از این قضیه بارها می‌گفت: مصیبت و تمام مصیبت این است که نگذاشتند پیامبر چیزی را که می‌خواست برای آنها بنویسد تا اختلاف نکنند و گمراه نشوند.»
مسلم نیز در کتابش این روایت را به گونه‌ایی دیگر از سعید بن جبیر از ابن عباس نقل می‌کند: قال ابن‌عباس انه قال یوم الخمیس! و ما یوم الخمیس! ثم جعل تسیل دموعه حتی رایت علی خدیه کانها نظام اللولو[2]. قال: قال رسول‌الله ائتونی بالکتف و الدواه (او اللوح و الدواه) اکتب لکم کتابا لن تضلوا بعدا ابدا. فقالوا ان رسول الله لیجهر[3] روز پنج شنبه! چه پنج شنبه شومی! آنگاه سرشک از دیدگان ابن‌عباس جاری می‌شد و من اشک‌های او را همچون رشته‌هایی از لولو بر گونه‌هایش می‌دیدم. سپس می‌گفت: پیامبر گفت کتف گوسفند و دوات (یا لوح گلی و دوات) بیاورید تا برای شما بنویسم نوشته‌ای که هرگز گمراه نگردید. گفتند: رسول‌خدا هذیان می‌گوید.»
ابن جوزی نیز در کتاب تذکرة الخواص و برخی دیگر از مولفین اهل‌سنت به این حدیث اشاره می‌کند[3]
بعد از ذکر این روایت باید بگویم که این روایت بر چند مطلب مهم دلالت دارد:
1) ناراحتی زاید‌الوصف رسول‌خدا. به گونه‌ایی که عذر همه حاضرین را خواست و به آنها فرمود: «قوموا عنی لا ینبغی عندی التنازع» از نزد من برخیزید چرا که نزاع در نزد من شایسته نیست. آیا این کار موجب ایذاء رسول خدا نشد؟ آیا طبق آیه «إِنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالْآخِرَةِ وَأَعَدَّ لَهُمْ عَذَابًا مُهِينًا[احزاب/57]» اذیت کنندگان پیامبر مورد لعن واقع نشدند؟
2) دفع تهمت هذیان گویی توسط رسول خدا. پس از آنکه به رسول‌خدا اتهام هذیان‌گویی زده شده، حضرت تحمل این جسارت را نکردند و با ناراحتی فرمودند: «ذرونی فالذّی أنا فیه خیر ممّا تدعونی إلیه»[4] مرا به حال خودم واگذارید! چراکه این حالتی که من در آن هستم، بهتر از چیزی است که مرا بدان می‌خوانید.». مگر خلیفه دوم خبر از قرآن نداشت که خدا می‌فرماید: «وَ ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا[حشر/7] آنچه را رسول‌خدا براى شما آورده بگیرید و اجرا كنید، و از آنچه نهى كرده خوددارى نمایید». پس چرا طبق این آیه از رسول خدا اطاعت نکرد و از آوردن قلم و دوات جلو گیری کرد؟ مگر غیر از این است که خداوند طبق صریح قرآن، کسانی را که از دستور پیامبر سر پیچی کنند را وعده عذاب داده است. خداوند می‌فرماید:«وَ مَنْ یُشاقِقِ الرَّسُولَ مِنْ بَعْدِ ما تَبَیَّنَ لَهُ الْهُدى‏ وَ یَتَّبِعْ غَیْرَ سَبیلِ الْمُؤْمِنینَ نُوَلِّهِ ما تَوَلَّى وَ نُصْلِهِ جَهَنَّمَ وَ ساءَتْ مَصیراً[نساء/115] كسى كه بعد از آشكار شدن حق، با پیامبر مخالفت كند، و از راهى جز راه مؤمنان پیروى نماید، ما او را به همان راه كه مى‏ رود مى ‏بریم و به دوزخ داخل مى ‏كنیم و جایگاه بدى دارد.»
3) توهینی که بر خلاف قرآن بود. چگونه می‌شود رسول خدا را متهم به هذیان‌گویی کرد در حالی که طبق صریح قرآن، رسول‌خدا « ما ینطق عن الهوی[نجم/3]» هستند.
4) آغاز اختلاف بین مسلمانان از همان جلسه منحوس شروع شد. در روایات مذکور آمده است که بعد بیان جسارت گونه آن جمله(قد غلب علیه الوجع) بین حضار اختلاف شدیدی افتاد برخی همچنان اصرار داشتند که رسول‌خدا نامه را بنویسد و برخی هم سخن عمر بن خطاب را که گفته بود کتاب خدا برای ما کفایت می‌کند، تایید می‌کردند و در نتیجه نزاع و اختلاف بالا گرفت و صداها و فریادها بلند شد که رسول‌خدا عذر همگی را خواست.
طبق این بیانات کاملا مشخص می‌شود که عامل اصلی اختلاف بین مسلمین چه کسی بوده و این اختلاف از چه زمانی آغاز شده است. اصلا سرچشمه همه جنگ‌ها و خصومت‌هایی که بین مسلمین رخ داد از همان جلسه نشأت گرفته است و باعث همه مصائب گردید. بنابراین متهم کردن شیعه و علمای آنها مبنی بر ایجاد شکاف و اختلاف، سخنی بیهوده است.
سؤالی که ذهن هر مسلمان منصف و غیر مغرض را درگیر می‌کند این است که مگر رسول‌خدا(صلی الله علیه و اله و سلم) می‌خواستند چه چیزی را بنویسند که مورد مخالفت عمر بن خطاب قرار گرفت و اعتراض او را برانگیخت؟ دوم این‌که چرا قبل از هر کس دیگر، خلیفه دوم این جرأت را به خود داد و مخالفتش با رسول‌خدا را اعلام کرد؟ مگر او می‌دانست که رسول خدا به چه امری می‌خواهد اشاره کند؟
شاید هم با خاطره ایی که از واقعه غدیر داشت، می‌دانست که حضرت چه می خواهد بگوید لذا تاب نیاورد و مخالفتش را در بین جمعی از صحابه آشکارا اعلام کرد.

پی‌نوشت:
[1]. صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل، دارالفکر، بیروت: ج8 ص161، کتاب الاعتصام بالکتاب و السنة، باب کراهیة الاختلاف.
صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل، دارالفکر، بیروت: ج7، ص9، کتاب المرضی و الطب.
صحیح مسلم، مسلم بن حجاج، دارالفکر، بیروت: 5/76
السنن الکبری، بیهقی، دارالفکر، بیروت: ج4، ص433.
مسند احمد، احمد بن حنبل، دار صادر، بیروت: ج1، ص324.
[2]. ابن حجر فرافکنی و فرار از این روایت را به نهایت رسانده و در مورد گریه ابن عباس می گوید: « بکاء ابن عباس یحتمل لکونه یذکر وفاة رسول الله فتججد له الحزن علیه» گریه ابن عباس احتمالا به خاطر این بوده که مرگ پیامبر به یادش آمده بود.[فتح الباری، ابن حجر،دارالکتب العلمیة، بیروت: ج8، ص100.
[3]. صحیح مسلم، مسلم بن حجاج، دارالفکر، بیروت: ج5، ص76، باب الامر بقضاء النذر.
صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل، دارالفکر، بیروت: 4/31
احمد بن حنبل، دار صادر، بیروت: ج1، ص355.
[3]. تذکرة الخواص، ابن جوزی، دارلکتب العلمیة، بیروت: ص62.
[4]. صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل، دارالفکر، بیروت: ج4، ص66
صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل، دارالفکر، بیروت: 5/137
السسن الکبری، بیهقی، دارالفکر، بیروت: ج9، ص207
المصنف، عبدالرزاق، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج6، ص57
السسنن الکبری، نسایی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص434.

   جمعه 6 بهمن 1396نظر دهید »

اموات می شنوند

در سیره رسول خدا و برخی از صحابه و در آداب و رسوم اسلامی آمده است که اموات بعد از مرگشان همچنان نیازمند توجه هستند و مرگ باعث نمی شود که رشته آنها با عالم مادی به طور کلی قطع گردد. لذا به ما دستور دادند که همیشه اموات خود را یاد کنید و با تبرعات و نذورات آنها را خشنود نمایید. رفتار عملی رسول خدا نیز موید این نکته است.

.

پایگاه جامع فرق، ادیان و مذاهب – برخی از اهل‌سنت که تفکرات سلفی و وهابی دارند شیعیان را به کوچکترین دلیلی که با تفکراتشان سازگاری نداشته باشد، به شرک متهم می‌کنند. و به راحتی مسلمانی را از دایره اسلام خارج می‌کنند و با همین اتهام، حکم قتل  او را هم صادر می‌کنند.
آنها به شیعیان می‌گویند که شما با گفتن یا علی و یا رسول‌الله و از این قبیل خطابات، مشرک هستید چرا که صدا زدن و خطاب قرار دادن کسی که از دنیا رفته است شرک است و فقط باید خدا را خطاب قرار داد.
باید دانست که منشأ این گونه تهمت‌ها، سخنان بن‌باز و ابن‌تیمیه و عبدالوهاب است.
ابن‌تیمیه در رساله‌ایی به نام زیارة القبور و الاستنجاد بالمقبور آورده است: «و دعاءُ الاموات… من الشرک بالله و الکفر به[1] خواندن اموات از موارد شرک به خداوند است»
بن‌باز در مجمع فتاوایش می گوید: لا ریب أن دعاء الاموات و الإستغاثة بهم و الفزع إلیهم… من أعظم الشرک بالله[2] شکی نیست که خواندن اموات و استغاثه به آنها از بزرگترین اقسام شرک است»
آقای صالح الوردانی در کتاب مدافع الفقهاء در تقسیمات شرک به نقل از عبدالوهاب می گوید: «الاول دعاءالاموات و الإستغاثة بهم و النذر و الذبح لهم[3] اولین مرحله شرک خواندن اموات و استغاثه به آنها و نذر و قربانی برای آنهاست»
اما باید دانست با انجام این گونه امور کسی از دایره اسلام خارج نمی‌شود چرا که ملاک اسلام و مسلمان بودن شهادتین است و مسلمان با اقرار به شهادتین، جان و مالش محترم می‌شود.
در صحیح بخاری و مسلم و دیگر منابع فریقین آمده است که رسول‌خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: «أمرت أن أقاتل الناس حتى يشهدوا أن لا إله إلا الله، و أن محمدا رسول‌الله، و يقيموا الصلاة، و يؤتوا الزكاة، فإذا فعلوا ذلك، عصموا مني دماءهم و أموالهم، إلا بحق الإسلام، و حسابهم على الله‌ تعالى[4] من مأمور شدم که با مردم مقاتله کنم مگر کسانی که شهادتین را بگویند و کسی که چنین کند جان و مالش در امان است…»
پس با وجود این‌گونه روایات مرز بین شرک و ایمان کاملا مشخص است و نمی‌توان عده‌ایی را به بهانه زیارت و ندا دادن اموات، مشرک نامید. به غیر از آن در منابع خود اهل‌سنت موارد متعددی وجود دارد که رسول‌خدا و صحابه اموات را مورد خطاب قرار می‌دادند.
در صحیح بخاری در ماجرای جنگ بدر آمده است: «أن النبی أمر یوم بدر بأربعة و عشرین رجلآ من قریش فقذفوا فی طویٍّ من أطواء بدر… فقال عمر: یا رسول الله ما تکلم من اجساد لا ارواح لها؟ فقال رسول الله والذی نفس محمد بیده ما انتم باسمع لما أقول منهم. أنهم الآن یسمعون ما أقول [5] رسول‌خدا به بالای جنازه‌های بیست چهار تن از کفار قریش آمد و با آنها سخن گفت… عمر بن خطاب گفت: ای رسول‌خدا با مرده‌ها صحبت می‌کنی؟ رسول‌خدا فرمودند: شما در شنیدن آنچه من می‌گویم شنواتر از آنها نیستید. آنها آنچه من الآن می‌گویم می‌شنوند. (یعنی همانگونه که شما صدای مرا می‌شنوید آنها هم می‌شنوند»
همچنین در تاریخ آمده است که رسول‌خدا به قبور می‌رفتند و اهل قبور را خطاب قرار می‌دادند. در سنن ترمذی آمده است:« مر رسول الله بقبور المدینة فأقبل علیهم بوجهه فقال السلام علیکم یا اهل القبور، یغفر الله لنا و لکم، انتم سلفنا و نحن بالاثر[6] سلام بر شما ای اهل قبور، خداوند شما و ما را بیامرزد. شما گذشتگان هستید…»
با دقت در این روایت می‌بینیم که رسول‌خدا به زیارت اهل قبور می‌رفتند و آنها را مورد خطاب خود قرار می‌دادند و با آنها سخن می‌گفتند.
در روایتی دیگر آمده است که: «ابن عمر کان اذا اقدم من سفر، دخل المسجد ثم اتی القبر فقال: السلام علیک یا رسول الله، السلام علیک یا ابابکر، السلام علیک یا ابتاه[7] ابن عمر هرگاه از سفر باز می گشت به مسجد النبی می‌رفت و به رسول خدا و ابابکر و پدش سلام می داد»
با توجه به روایات مذکور و سیره پیشینیان می توان به این نکته رسید که زیارت قبور و مورد خطاب قرار دادن آنها امری مرسوم بوده و به زمان حال اختصاص ندارد. علاوه بر آن هرگز کسی با «یا رسول‌الله» گفتن و با «یا علی» گفتن قصد عبادت و پرستش آنها را ندارد تا منجر به شرک گردد. و این امر بسیار واضح است مگر اینکه انسانی بهانه جو باشیم.

پی‌نوشت:
[1]. زیارة القبور و الاستنجاد بالمقبور، ابن‌تیمیه، :ص12.
[2]. مجموعه فتاوا، بن باز، : ج4، ص327.
[3]. مدافع الفقهاء، صالح الوردانی، : ص129.
[4]. صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دار الکتب، بیروت: ج1، ص12، کتاب الایمان.
صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دار الکتب، بیروت: ج2، ص110، باب وجوب الزکاة.
صحیح مسلم، مسلم بن حجاج، دارالکتب، بیروت: ج1، ص38، باب الامر بقتال الناس حتی یقولوا لا اله لا الله.
سننن ابن ماجه، ابن اجه قزوینی، دارصادر، بیروت: ج1، ص27، باب فی الیمان.
سنن ابی داوود، ابو دادوود سجستانی، دارالفکر، بیروت: ج1، ص594، باب علی ما یقاتل المشرکون.
[5]. صحیح بخاری، محمد بن اسماعیل بخاری، دار الکتب، بیروت: ج5، ص8، کتاب مغازی.
مسند احمد، احمد بن حنبل، دارالفکر، بیروت: ج3، ص145.
[6]. سنن ترمزی، محمد ترمذی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج2، ص258.
معجم الکبیر، طبرانی، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج12، ص84.
[7]. السنن الکبری، بیهقی، دارالفکر، بیروت: ج5، ص245.
عمدة القاری، عینی، دارالکتب، بیروت: ج8، ص70.
المصنف، عبدالرزاق، دارصادر، بیروت: ج3، ص576.
المصنف، ابن ابی شیبه، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج3، ص222.
الطبقات الکبری، ابن سعد، دارالکتب العلمیة، بیروت: ج4، ص156.

   جمعه 6 بهمن 1396نظر دهید »

مرغینانی و تکفیر
عناد و دشمنی برخی از مذاهب اسلامی با شیعیان، ایشان را بر آن داشته تا واژه کفر را تعمیم داده و آن را به شیعیان سرایت دهند. این در حالی است که شیعیان همه مذاهب اسلامی را محترم می‌شمارند.

موضوع کفر و کافر شدن به صورت شفاف در دین بیان شده و علمای اسلامی بر این پایه بر گوینده شهادتین، مسلمان می‌گویند. همچنین در ملاک‌ها و معیارهای اسلامی در خصوص امام جماعت نیز به صورت واضح مولفه‌های آن بیان شده است که در این رابطه می‌توان به کتب مورد بحث در این زمینه با سرچ «شرایط امام جماعت» به حقیقت رسید.
اما در برخی مذاهب اسلامی که همواره زبان به توهین نسبت به هم‌کیشان خود را روا می‌دارند از داره حدود خارج شده و با زبان کنایه شیعیان را که در عین ادب و متانت ساید مذاهب اسلامی را مسلمان دانسته و با ایشان مراوده برادرانه می‌کنند را کافر می‌شمرند: «مرغینانی گفته نماز پشت سر هر کسی که هوای نفس داشته باشد جایز است، ولی پشت سر شیعه، جشهنی، قَدری، مشبّه و کسی که قرآن را مخلوق بداند، جایز نیست و شیعه اگر علی را برتر از خلفای دیگر بداند بدعت‌گذار و اگر خلافت ابوبکر را انکار نماید، کافر است» [1]

پی‌نوشت:
[1]. عبدالرحمن کلیبولی، مجمع الانهر فی شرح ملتقی الابحر، دار الکتب العلمیه، لبنان بیروت، ج1، ص163

   جمعه 6 بهمن 1396نظر دهید »

1 3 4 5 ...6 ...7 8 9 10 11 12 ... 31

آخرین نظرات
  • صهباء  در خیلی با نمک
  •  در صحیح مسلم را بیشتر بشناسیم
حقانیت شیعه