« مناظره قسمت 11 | پیرامون بحث صحیح بخاری » |
مناظره علمای شیعه و سنی در حضور فرزند آلب ارسلان سلجوقی- قسمت دهم
هر چه بود، مدتي بعد به خود آمد و گفت: خب، دليل عدم ايمان عمر چيست؟
علوي: دلايل متعددي وجود دارد، از جمله آن كه او به بيايماني خود اعتراف كرده است!
عباسي: كجا؟ چگونه؟
علوي: آنجا كه گفته است: «هيچگاه بهاندازهي روز [صلح] حديبيه در نبوت محمد ترديد نكردم». اين سخن بيانگر آن است كه او همواره در نبوت پيامبر (ص) ترديد داشته، اما در روز صلح حديبيه، شك و ترديد او بيشتر و بزرگتر و شديدتر بوده است. آيا كسي كه در نبوت محمد (ص) ترديد داشته باشد، مؤمن به شمار ميآيد؟
شيخ عباسي سكوت كرد و سر به زير افكند.
پادشاه رو به وزير كرد و پرسيد: آيا گفتهي علوي صحيح است و عمر چنين گفته است؟
وزير گفت: راويان چنين آوردهاند..[1]
پادشاه گفت: عجيب است.. عجيب است! من تا كنون عمر را از جمله پيشتازان اسلام ميدانستم و ايمان او را مثالزدني ميپنداشتم، اما اكنون برايم آشكار شد كه اصل و اساس ايمان او مورد شك و ترديد است!
شيخ عباسي گفت: صبر كنيد، جناب پادشاه! در عقيدهي خود پابرجا باشيد. مبادا اين علوي دروغگو شما را فريب دهد..
پادشاه از او روي گرداند و با خشم گفت: وزير ما خواجه نظامالملك ميگويد كه گفتههاي علوي صحت دارد و سخن عمر در كتب مختلف ذكر شده است، اما اين نادان [اشاره به شيخ عباسي] علوي را دروغگو مينامد. آيا اين عين لجاجت و عناد نيست؟
سكوتي سنگين بر مجلس حكمفرما شد. پادشاه از سخنان شيخ عباسي به خشم آمده بود. عباسي و ديگر علماي اهل سنت، سر به زير افكنده بودند. وزير هم ساكت بود. اما عالم علوي سرش را بالا گرفته بود و به چهرهي پادشاه مينگريست تا نتيجه را ببيند.
لحظهها براي شيخ عباسي به دشواري سپري ميشد و او چنان در موضع انفعال قرار گرفته بود كه آرزو ميكرد زمين دهان بگشايد و او را ببلعد. زيرا نادرستي عقايدش در برابر شاه و وزير و ديگر صاحب منصبان آشكار شده بود. اما چارهاي نبود، پادشاه او را براي مناظره فرا خوانده بود و بايد كاري ميكرد،
منبع: مناظرات علمای شیعه و سنی مترجم: مهدی سرحدی
text-align: center;">ze="2″>مناظرات شیعه و سنی
[1] . ابن هشام در«سيره»، باب بيعت رضوان از قول عمر آورده است:هنوز صدقه ميدهم و نماز و روزه به جا ميآورم و بنده آزاد ميكنم تا شايد آنچه را كه در آن روز (صلح حديبيه) گفتم، بخشوده شود.
فرم در حال بارگذاری ...