مناظره علمای شیعه و سنی در حضور فرزند آلب ارسلان سلجوقی- قسمت نوزدهم
شيخ عباسي گفت: فرض كنيم كه ابوبكر اشتباه كرده باشد، اما عمر خطاي او را جبران كرد!

علوي گفت: جبران كردن خطاي ابوبكر به آن بود كه عمر، خالد را تازيانه بزند و بر او حدّ جاري كند و سپس به خاطر كشتن مؤمنان بي‌گناه، او را قصاص نمايد، اما عمر چنين نكرد و او نيز مانند ابوبكر، خطا نمود.

پادشاه پرسيد: اي علوي! گفتي كه ابوبكر نسبت به دختر رسول خدا (ص)، فاطمه‌ي زهرا (س) اسائه‌ي ادب نمود. ماجرا از چه قرار است؟

علوي گفت: پس از آن كه ابوبكر با زور و تهديد و شمشير از مردم براي خود بيعت گرفت، عمر، قنفذ، خالد بن وليد، ابوعبيده جراح و تني چند از منافقان را به در خانه‌ي علي و فاطمه (ع) فرستاد. آنان هيزم آوردند و بر در خانه‌ي علي و فاطمه (ع) نهادند؛ خانه‌اي كه رسول خدا (ص) همواره بر آستانه‌ي آن مي‌ايستاد و مي‌فرمود: «السلام عليكم يا اهل بيت النبوة ..» و بدون اجازه وارد نمي‌شد… آنان درِ خانه را آتش زدند و زماني كه فاطمه (س) پشت در آمد تا به عمر و همراهانش پاسخ گويد، عمر آن حضرت را ميان در و ديوار نهاد. فشار بسياري به ايشان وارد شد، چندان كه جنيني كه در رحم داشتند، سقط گرديد و ميخ در به پهلوي ايشان نشست و آه از نهادشان برآمد، و آن گاه تازيانه‌ها از پي هم بر پيكر محبوبه‌ي رسول خدا (ص) فرود آمد و جسم ايشان را به سختي مجروح كرد. آثار اين حادثه‌ي دلخراش تا زمان مرگ در پيكر فاطمه (س) برجا بود. ايشان پس از آن بيمار و رنجور شد و مدتي پس از پدرش، رسول خدا (ص)، بدرود حيات گفت و شهيد شد. در واقع عمر از مسببان مرگ فاطمه (س) بود.

پادشاه از وزير پرسيد: آيا گفته‌هاي علوي صحت دارد؟

وزير گفت: آري، من در كتب تاريخ اين مطالب را ديده‌ام.[1]

منبع: مناظرات علمای شیعه و سنی

مترجم: مهدی سرحدی

[1] . ر.ك: تاريخ طبري و نهايه الارب في فنون الادب و البدايه و النهايه و فتح الباري (شرح صحيح بخاري) باب فضل ابوبكر و رويارويي عمر با سعدبن عباده (رئيس قبيله‌ي خزرج) كه با ابوبكر بيعت نكرد و عمر درباره‌ي او گفت: بكشيدش، خدا او را بكشد! و قيس، پسر سعد نيز در پاسخ به عمر گفت: خودت كشته خواهي شد. در فتح الباري از عايشه روايت شده كه: عمر مردم ر ابه هراس افكند و در دل آنان نفاق و دورويي نهفته بود و خداوند چنان بر سرشان آورد.


موضوعات: مناظره ها
   شنبه 25 آذر 1396نظر دهید »

مناظره علمای شیعه و سنی در حضور فرزند آلب ارسلان سلجوقی- قسمت هجدهم
پادشاه گفت: مگر اهل سنت با علي بن ابي طالب دشمني دارند؟

علوي گفت: اگر دشمني نداشتند، پس چرا كساني را كه حق او را غصب كردند، مي‌ستايند و پيرامون دشمنان او گرد آمده‌اند و فضايل و مناقب او را انكار مي‌كنند و در كينه و دشمني با او تا آن حد پيش مي‌روند كه ابوطالب (پدر آن حضرت) را كافر و غير مسلمان مي‌نامند، در حالي كه او ابوطالب مؤمن بود و در سخت ترين شرايط اسلام را ياري كرد و از رسول خدا (ص) دفاع نمود.

پادشاه گفت: مگر ابوطالب ايمان آورده بود؟

علوي گفت: اصولا او كافر نبود كه بخواهد ايمان آورد! او مؤمن بود و ايمان خود را پنهان مي‌كرد، و هنگامي كه رسول خدا (ص) به پيامبري مبعوث شد، ابوطالب ايمان خود را آشكار كرد و سومين مسلمان بود: نخستين آنان علي بن ابي طالب (ع)، دوم حضرت خديجه‌ي كبري همسر پيامبر (ص) و سوم، ابوطالب (ع) بودند.

پادشاه خطاب به وزير گفت: آيا علوي درست مي‌گويد؟

وزير گفت: آري، برخي از مورّخان چنين نقل كرده‌اند[1].

پادشاه پرسيد: پس به چه دليل در ميان اهل سنت مشهور است كه ابوطالب كافر و بي‌ايمان از دنيا رفت؟

علوي گفت: زيرا ابوطالب، پدر امير مومنان، امام علي (ع) است و كينه و دشمني برخي از اهل سنت با آن حضرت، ايشان را بر آن داشت كه ادعا كنند ابوطالب بي‌ايمان از دنيا رفته است، چنان كه كينه‌ي آنان موجب شد دو فرزند امام، يعني حسن و حسين (ع) را كه سرور جوانان اهل بهشت هستند، به شهادت برسانند.

پادشاه از شيخ عباسي پرسيد: در دفاع از خالدبن وليد چه پاسخي داري؟

عباسي گفت: ابوبكر مصلحت را در آن ديد كه با وي آن گونه رفتار كند!

علوي با تعجب گفت: سبحان الله! كدام مصلحت چنين اقتضا كرده كه خالدبن وليد، مسلمانان بي‌گناه را بكشد و با زنان آنها زنا كند و نه تنها كيفر و حدّي بر او جاري نشود، بلكه فرماندهي لشكر را نيز به او واگذار كنند؟! چرا ابوبكر او را سيف الله (شمشير خدا) ناميد؟ آيا شمشير خداوند بايد مؤمنان را بكشد يا كافران را؟! آيا شمشير خدا بايد حافظ نواميس مسلمانان باشد، يا با زنان آنان رابطه‌ي نامشروع برقرار كند؟

منبع: مناظرات علمای شیعه و سنی

مترجم: مهدی سرحدی

[1] . مستدرك حاكم، ج 2، ص 623؛ شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 3، ص 313، تاريخ ابن كثير، ج 3، ص 87؛ شرح قطلاني بر صحيح بخاري، ج 2، ص 227؛ السيره الحلبيه، ج 1، ص 125 و ده‌ها كتاب تاريخي ديگر.


موضوعات: مناظره ها
   شنبه 25 آذر 1396نظر دهید »

مناظره علمای شیعه و سنی در حضور فرزند آلب ارسلان سلجوقی- قسمت هفدهم
عباسي: فرض كنيم كه عمر خطا كرد، حكومت را غصب نمود و تحريف و بدعت پديد آورد، اما چرا ابوبكر را ملامت مي‌كنيد؟
علوي گفت: به دلايل متعدد، كه دو مورد از آن را ذكر مي‌كنم:
نخست، رفتار ناشايست او با فاطمه‌ي زهرا(س)، دختر رسول خدا و برترينِ زنان دو جهان،
و دوم آن كه ابوبكر، خالد بن وليد، آن مجرم زناكار را از اجراي حد الهي رهانيد.
پادشاه با تعجب پرسيد: خالد بن وليد چه جرمي مرتكب شده بود؟
علوي گفت: جنايت خالد آن بود كه وقتي ابوبكر او را براي كشتن مالك بن نويره- كه رسول خدا (ص) او را به بهشت بشارت داده بود- و قبيله‌اش فرستاد، مالك بيرون مدينه بود و چون ديد كه خالد با لشكري به سوي آنان مي‌آيد، قبيله‌اش را فرمان داد كه سلاح برگيرند و آماده‌ي نبرد شوند. آنان سلاح بر گرفتند، اما وقتي خالد به آنان رسيد، نيرنگ و فريب پيشه كرد و به خداوند سوگند ياد كرد كه نيت سويي نسبت به آنان ندارد و گفت: ما براي جنگ با شما نيامده‌ايم، بلكه امشب را نزد شما ميهمان هستيم.
وقتي خالد به خداوند سوگند ياد كرد، مالك اطمينان پيدا كرد به همراه افراد قبيله، سلاح را بر زمين نهاد. چون وقت نماز فرا رسيد و مالك و قبيله‌اش به نماز ايستادند، خالد و سربازانش بر او حمله بردند، دست و پاي مالك را بستند و او و تمامي افراد قبيله‌اش را كشتند. وقتي نگاه خالد به همسر مالك- كه زني زيبا رو بود- افتاد، همان شب با او همبستر شد. آنان سر مالك و افراد قبيله‌اش را به جاي سنگ به زير ديگ‌ها نهادند تا طعام مهيا كنند و بخورند!
وقتي خالد به مدينه بازگشت، عمر خواست تا به خاطر كشتن مسلمانان و زنا با همسر مالك، بر خالد حدّ جاري كند و وي را قصاص نمايد، اما ابوبكر عمر را به شدت از اين كار منع كرد و بدين ترتيب، خون مسلمانان را به هدر داد و حدّي از حدود الهي را تعطيل نمود.
پادشاه به وزير گفت: آيا گفته‌هاي علوي درباره‌ي خالد و ابوبكر صحت دارد؟
وزير گفت: آري، مورّخان چنين آورده‌اند !
پادشاه گفت: پس چرا برخي از مردم، خالد را «شمشير برّان خداوند» مي‌نامند؟
علوي گفت: در واقع خالد، «شمشير ناراست شيطان» است، اما از آنجا كه او با علي بن ابي طالب (ع) دشمني داشت و عمر را در آتش زدن درِ خانه‌ي فاطمه‌ي زهرا (س) ياري داد، برخي از اهل سنت او را «سيف الله» (شمشير خداوند) ناميده‌اند !!


موضوعات: مناظره ها
   شنبه 25 آذر 1396نظر دهید »

مناظره علمای شیعه و سنی در حضور فرزند آلب ارسلان سلجوقی- قسمت شانزدهم
علوی سپس ادامه داد: كار شما اهل سنت شگفت آور است، زيرا اصل را رها كرده‌ايد و به فرع توجه داريد!

عباسي گفت: منظورت چيست؟

علوي: يعني فتوحات عمر را ذكر مي‌كنيد، اما فتوحات و پيروزي‌هاي علي بن ابي طالب (ع) را از ياد مي‌بريد!

عباسي: فتوحات علي بن ابي طالب كدام است؟

علوي: بيشتر پيروزي‌هاي پيامبر(ص) مانند جنگ بدر، فتح خيبر و جنگ‌هاي حنين و احد و خندق و.. به دست امام علي بن ابي طالب (ع) انجام شد. اگر آن پيروزي‌ها- كه اساس اسلام را بنيان نهاد- نبود، عمر به حكومت نمي‌رسيد و اصولاً اسلام و ايمان ادامه نمي‌يافت، دليل آن هم اين است كه در جنگ خندق(احزاب)، زماني كه علي(ع) در برابر عَمرو بن عبدود قرار گرفت، پيامبر خدا (ص) فرمود:«اكنون تمام ايمان در برابر تمام شرك قرار گرفته است. خداوندا! اگر مي‌خواهي كسي تو را پرستش نكند، پس چنين كن!» يعني اگر علي كشته شود، مشركان مرا و ديگر مسلمانان را مي‌كشند و ديگر اثري از اسلام و ايمان بر جا نخواهد ماند..

و آن گاه كه علي، عَمرو را به قتل رساند، پيامبر(ص) فرمود: ضربه‌ي شمشير علي در روز خندق، از عبادت جنّ و انس برتر است.[1] 

منبع: مناظرات علمای شیعه و سنی

مترجم: مهدی سرحدی

[1] . فخر رازي، نهايه العقول، ص 104؛ مستدرك حاكم، ج3، ص32، تاريخ بغداد، ج3، ص19.


موضوعات: مناظره ها
   شنبه 25 آذر 1396نظر دهید »

مناظره علمای شیعه و سنی در حضور فرزند آلب ارسلان سلجوقی- قسمت پانزدهم
مناظره‌ي روز سوم

شيخ عباسي: شيعيان عقيده دارند كه عمر فضيلتي نداشته است، در حالي كه بسياري از فتوحات و كشورگشايي‌هاي اسلامي به دست او انجام شد.[1]

علوي: در پاسخ اين پرسش بايد گفت:

اولاً،همه‌ي حاكمان و پادشاهان نيز براي گسترش قلمرو سرزمين خود، فتوحاتي انجام مي‌دهند. آيا اين فضيلت به شمار مي‌آيد؟

ثانياً، حتي اگر بپذيريم كه آن فتوحات، فضيلتي به شمار مي‌آيد، آيا مي‌تواند غصب خلافت پيامبر(ص) از سوي عمر را توجيه كند؟ در حالي كه پيامبر خدا (ص) وي را جانشين خود قرار نداده و علي بن ابي طالب (ع) را به عنوان امام پس از خود تعيين فرموده بود.

از شما مي‌پرسم، جناب پادشاه! اگر شخصي را به عنوان قائم مقام خود تعيين كنيد و سپس ديگري بيايد و خلافت شما را غصب كند و جانشين او شود و در ادامه، كشورگشايي كند و كارهاي به‌ظاهر مفيدي هم انجام دهد، آيا از كشورگشايي‌هاي او خشنود مي‌شويد، يا اين كه به خاطر عزل جانشين شما و غصب منصبتان بدون اجازه‌ي شما، خشمگين خواهيد شد؟

پادشاه گفت: بديهي است كه خشمگين مي‌شوم و كشورگشايي‌ها نمي‌تواند او را تبرئه كند!

علوي: عمر نيز چنين كرد، مقام خلافت را غصب كرد و بدون اجازه‌ي پيامبر(ص)، جانشين آن حضرت شد.

ثالثاً، كشورگشايي‌هاي عمر اشتباه بود و نتايج منفي و معكوس در برداشت، زيرا رسول خدا (ص) بر كسي يورش نبرد، بلكه نبردهاي آن حضرت در اصل جنبه‌ي دفاعي داشت و از اين رو مردم به ميل و رغبت خود به اسلام مي‌گرويدند و گروه گروه ايمان مي‌آوردند، زيرا دريافته بودند كه اسلام، دين صلح و آرامش است.

اما عمر، به كشورها هجوم برد و با شمشير و زور بر آنها غالب شد و از اين رو ملت‌ها از اسلام دور شدند و اسلام را متهم كردند كه به جاي منطق و استدلال، از زور و شمشير استفاده مي‌كند و اين موجب افزايش دشمنان اسلام شد. بنابراين كشورگشايي‌هاي عمر، نام اسلام را خدشه‌دار كرد و نتايج معكوس دربر داشت.[2]

اگر ابوبكر و عمر، خلافت را از صاحب اصلي آن يعني امام علي بن ابي طالب (ع) غصب نكرده بودند و امام پس از رسول خدا، مستقيماً زمام خلافت را به دست مي‌گرفت، سيره‌ي رسول خدا را به اجرا مي‌گذاشت و روش و منش ايشان را ادامه مي‌داد و اين امر موجب مي‌شد كه مردمان، گروه گروه به دين اسلام درآيند و اسلام چندان گسترش مي‌يافت كه سراسر كره‌ي زمين را در بر مي‌گرفت، اما چنين نشد، لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم..

پادشاه خطاب به شيخ عباسي: چه پاسخي داري؟

عباسي: من تا كنون چنين چيزي نشنيده بودم!

علوي گفت: اكنون كه شنيدي و حقيقت بر تو آشكار شد، پيروي از خلفا را رها كن و از خليفه‌ي بر حق رسول خدا (ص)، يعني امام علي بن ابي طالب (ع) پيروي كن…

منبع: مناظرات علمای شیعه و سنی

مترجم: مهدی سرحدی

[1] . در برخي كتب اهل سنت، ادعاهاي بسياري در مورد شجاعت و صلابت عمر ذكر گرديده، از جمله آن كه قريش پس از ايمان آوردن عمر به هراس افتاد، و با اسلام آوردن او مسلمانان شوكت يافتند و اسلام عزت يافت و اين كه پيامبر(ص) تا پيش از اسلام آوردن عمر، دعوت خويش را آشكار نكرده بود و.. اما در هيچ يك از متون معتبر تاريخي، مدركي در اثبات شجاعت هاي او ذكر نشده و از هيچ يك از پهلوانان عرب و يا حتي افراد معمولي كه در جنگ‌ها و مبارزات به دست عمر كشته شده باشند، نامي به ميان نيامده است، بلكه مدارك تاريخي موجود، عكس اين موضوع را ثابت مي‌كند، چنان كه در تاريخ آمده است كه عمر در جنگ احد، جزء گريزندگان از جنگ بود و در جنگ حنين نيز از معركه گريخت، وهنگامي كه رسول خدا (ص) او را براي فتح خيبر فرستاد، ناكام و شكست خورده بازگشت و حتي در سريه هايي كه رسول خدا (ص) افرادي را امير لشكر قرار مي‌داد، عمر همواره از جمله‌ي سپاهيان عادي بود و آخرين نمونه‌ي آن نيز لشكر اسامه بود كه پيامبر(ص) عمر و ابوبكر را جزء سپاهيان تحت امر اسامه‌ي جوان قرار داد.

[2] . متون و آياتي كه در قرآن كريم درباره‌ي جهاد وارد شده است، به رسول خدا و امام بر حق تعيين شده توسط آن حضرت اختصاص دارد و رسول خدا و امام بر حق، تنها كساني هستند كه مي‌توانند پرچم جهاد در برابر ديگران را برافرازد، و زماني كه رسول خدا يا جانشين بر حق او چنين كنند، جهاد آنان مشروعيت خواهد داشت، زيرا آنان به ناحق كسي را نمي‌كشند و به اسارت نمي‌گيرند، اما كساني كه خلافتشان از اساس باطل باشد، كشورگشايي‌هاي آنان نيز باطل و ناروا خواهد بود. خلفاي سه گانه نيز حكم جهاد را به غلط به اجرا گذاردند و آن را به نفع حكومت خود مصادره كردند.


موضوعات: مناظره ها
   شنبه 25 آذر 1396نظر دهید »

1 2 4 5 ...6 7

آخرین نظرات
  • صهباء  در خیلی با نمک
  •  در صحیح مسلم را بیشتر بشناسیم
حقانیت شیعه
 
مداحی های محرم