شيعيان، عدل را يكي از اصول دين ميدانند، اما اهل سنت معتقدند كه خداوند متعال حق دارد كه انسانهاي مؤمن را به دوزخ؛ و گنهكاران را به بهشت داخل گرداند. به عقيدهي آنان، افعال و اعمال بندگان، مخلوق خدا است و اوست كه شر و گناه را آفريده است و انسان را از انجام گناه، گريزي نيست. (براي توضيح بيشتر ر.ك: شرح عقيدهي طحاويه، شرح اصول عقايد اهل سنت، نوشته الكائي؛ الشرح و الابانه، ابن بطه، عقيده اهل السنه، اشعري؛ و اهل السنه شعب الله المختار، نوشته صالح الورداني.
[2] . اين روايت را ابن البي الحديد در شرح نهج البلاغه آورده است و در كتب اهل سنت، روايات متعددي با مضموني شبيه به آن دربارهي عمر آمده است، از جمله آن كه:
- خداوند حق را در زبان و قلب عمر قرار داده است. (مستدرك حاكم نيشابوري، كتاب معرفة الصحابه)
- اگر پس از من پيامبري مبعوث ميشد، همانا عمر ميبود. (صحيح بخاري و مسلم، كتاب فضايل صحابه)
- عمر گويد: در سه مورد با پروردگار خويش موافقت كردم [!] : نماز در برابر مقام ابراهيم، حجاب و اسيران جنگ بدر. به رسول خدا گفتم: خوب است پشت مقام ابراهيم نماز بگزاريم، آن گاه آيهي «واتخذوا من مقام ابراهيم مصلي» نازل شد. ديگر بار به پيامبر گفتم: خوب است همسرانت را به حجاب فرمان دهي، زيرا انسانهاي خوب و بد با آنان سخن ميگويند. پس آيهي حجاب نازل شد. ديگر بار، وقتي همسران پيامبر نسبت به او غيرت پيدا كردند، به آنان گفتم: «عسي ربه آن طلقكن آن يبدله ازواجأ خيرأ منكن» و سپس اين آيه نازل شد. [!] (صحيح بخاري، كتاب الصلاه وصحيح مسلم، كتاب فضايل صحابه، باب فضايل عمر)
همچنين ابن عمر آورده است: وقتي عبداله بن ابي سلول در گذشت، فرزندش نزد رسول خدا (ص) آمد و از آن حضرت خواست كه پيراهنش را به او دهد تا پدرش را با آن كفن كند. حضرت نيز چنين كرد، سپس وي از حضرت تقاضا كرد كه بر جنازهي عبدالله نماز بگزارد. پيامبر نيز براي نماز خواندن بر او به راه افتاد. عمر از جا برخاست و پيراهن پيامبر (ص) را از او گرفت و به حضرت گفت: آيا ميخواهي بر او نماز بگزاري، در حالي كه خداوند تو را از اين كار باز داشته است؟! پيامبر فرمود: خداوند مرا مختار قرار داده است. عمر گفت: او منافق بود. اما پيامبر بر جنازهي او نماز گزارد و خداوند اين آيه را نازل كرد: «و لا تصل علي احد منهم مات ابداً و لا تقم علي قبره». (صحيح بخاري، كتاب تفسير، صحيح مسلم، باب فضايل صحابه) فقهاي اهل سنت اجماع دارند كه يان آيات بنا بر نظر عمر نازل شده است. [!]
ابن حجر گويد: معناي گفتهي عمر آن است كه با پروردگار موافقت كردم و آيات قرآن منطبق با نظر من نازل شد..» (ر.ك: فتح الباري في شرح صحيح البخاري، ج8، حاشيهي صحيح مسلم، چاپ استانبول، باب فضايل عمر؛ تاريخ خلفا، سيوطي، شرح حال عمر؛ الصواعق المحرقه في الرد علي اهل البدع و الزندقه، ابن حجر هيثمي).
گويي اين قبيل روايات بر آن است كه شأن و منزلت عمر را از پيامبر خدا (ص) نيز بالاتر ببرد و او را نسبت به وجي الهي آگاه تر و شريك وحي جلوه دهد، كه چنين باوري يقيناً به معناي كفر به وحي الهي است. ر.ك: دفاع عن الرسول و اهل السنه شعب الله المختار، تاليف صالح الورداني.
.اهل سنت احاديث بسياري دارند كه مفهوم «تجسيم» و جسم داشتن خداوند را ميرساند و همهي اين قبيل احاديث در نزد آنان صحيح و معتبر است و از نظر آنان، اعتقاد به آن احاديث لازم و واجب است و عدم اعتقاد به آنها موجب خدشه دار شدن عقايد ميگردد. آنان حتي لازم ميدانند كه اين احاديث به مفهوم حقيقي (و نه مجازي) تعبير شوند.
ابن قدامه در لمعة الاعتقاد گويد: «هر آن چه در قرآن و احاديث صحيح پيامبر دربارهي صفات خداوند ذكر شده، ايمان آوردن به آن واجب و پذيرش آن لازم است و نبايد آن را در معرض ترديد، تأويل، تشبيه و تمثيل قرار داد». ابن حنبل نيز به صراحت در كتاب خود به نام «الرد علي الجهميه و الزنادقه»، كساني را كه اين قبيل روايات را نپذيرند، تكفير كرده است. براي توضيح بيشتر ر. ك به كتابهاي اصول عقايد اهل سنت، به ويژه كتاب «شرح عقايد طحاويه» و فتواهاي ابن تيميه و نونيه ابن قيم جوزيه.
برخي از احاديث تجسيم خداوند كه مورد پذيرش اهل سنت است، عبارتند از: - خداوند به آسمان دنيا فرود ميآيد (صحيح بخاري، كتاب تهجد؛ صحيح مسلم كتاب نماز مسافر). – خداوند ميخندد [!] (صحيح بخاري كتاب الصلاه،) – خداوند آدم را به شكل خود آفريد (صحيح مسلم، كتاب تفسير). – خداوند پاي خود را در جهنم ميگذارد (صحيح بخاري، كتاب تفسير؛ صحيح مسلم، كتاب الجنه). براي اطلاعات بيشتر به صحيح بخاري، كتاب توحيد و نيز به كتب عقيدتي اهل سنت مراجعه كنيد.
مناظره علمای شیعه و سنی در حضور فرزند آلب ارسلان سلجوقی- قسمت پنجم
عالم علوي گفت: اهل سنت اموري را به خداوند متعال نسبت ميدهند كه در خور شأن كبريايي او نيست.
شيخ عباسي: مثلاً چه ميگويند؟
علوي: مثلاً ميگويند كه خداوند متعال جسم دارد و مانند يك انسان، ميخندد و ميگريد و دست و پا دارد و در روز قيامت پاي خود را در جهنم ميگذارد و اين كه خداوند از آسمانهاي بالا به آسمان دنيا فرود ميآيد..![1]
عباسي: اين گفتهها چه اشكالي دارد؟ قرآن نيز تصريح ميكند كه : «وجاء ربك» و يا «يوم يكشف عن ساق» و نيز ميگويد: «يدالله فوق ايديهم»، احاديثي هم وارد شده كه ميگويد خداوند پاي خود را در جهنم ميگذارد!
علوي: اين قبيل احاديث كه در سنت نقل شده، از نظر ما نادرست و كذب است، زيرا افرادي چون ابوهريره، احاديث نادرست و كذبي را به رسول خدا (ص) نسبت ميدادند، تا جايي كه حتي عمر نيز ابوهريره را از نقل حديث منع كرده بود.
پادشاه رو به وزير كرد و گفت: آيا عمر، ابوهريره را از نقل حديث بازداشته بود؟
وزير پاسخ داد: آري، در تاريخ چنين آمده است.
پادشاه: پس چگونه ما به احاديث ابوهريره اعتماد ميكنيم؟
وزير: زيرا علما احاديث او را پذيرفتهاند.
پادشاه: پس در اين صورت بايد بپذيري كه علما داناتر از عمر هستند، زيرا عمر به خاطر دروغ بستن ابوهريره به پيامبر خدا (ص)، او را از نقل حديث بازداشته بود، اما علما احاديث نادرست او را پذيرفتهاند؟!
شيخ عباسي گفت: اي علوي! فرض ميكنيم احاديث وارد شده در سنت در خصوص جسم داشتن خداوند، نادرست باشد، اما آيات قرآن چه؟ دربارهي آنها چه ميگويي؟
علوي: در قرآن، دو گروه آيه وجود دارد؛ يكي آيات «محكم» كه اصل و اساس قرآن هستند و ديگر آيات «متشابه»؛ يعني قرآن «ظاهر» و «باطن» دارد، ظاهر آن همان آيات محكم هستند، اما آيات متشابه را بايد به اقتضاي علوم بلاغت، به معناي مجازي يا كنايه و استعاره تعبير كنيم، زيرا در غير اين صورت، عقلاً و شرعاً معناي درستي نخواهد داشت، به عنوان مثال، اگر آيهي «وجاء ربك» را به معناي ظاهري آن در نظر بگيريم، با عقل و شرع تعارض دارد، زيرا بر اساس عقل و شرع، خداوند در همه جا حضو دارد و هيچ جا از حضور خداوند تهي نيست.
ممكن است ظاهر آيه نشانهي جسم بودن خداوند باشد، اما جسم داراي بُعد و مكان است و اين بدان معناست كه اگر خداوند در آسمان باشد، در زمين نيست و بالعكس؛ و چنين عقيدهاي شرعاً و عقلاً باطل است.
شيخ عباسي گفت: من اين سخنان را قبول ندارم. بايد فقط به ظاهر آيات قرآن توجه كرد.
عالم علوي پاسخ داد: در اين صورت، آيات متشابه را چگونه معنا ميكني؟ به علاوه، ما نميتوانيم همهي آيات قرآن را به معناي ظاهري آن تعبير كنيم، زيرا اگر چنين فرض كنيم، دوستت كه كنارت نشسته [يكي از علماي اهل سنت كه نابينا بود] حتماً اهل دوزخ خواهد بود.
عباسي: به چه دليل؟
علوي: زيرا خداوند در سورهي اسرا ميفرمايد: ﴿وَمَن كَانَ فِي هَـذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾. پس از آن جا كه اين شيخ اكنون نابيناست، در آخرت نيز نابينا و گمراه خواهد بود! آيا چنين باوري صحيح است، اي شيخ نابينا؟!
شيخ نابينا پاسخ داد: هرگز! منظور از كور در اين آيه، كسي است كه از مسير حق منحرف و گمراه باشد.
علام علوي گفت: پس ثابت شد كه نميتوان تمام آيات قرآن را به معناي ظاهري آنها تعبير كرد.
در اين لحظه، بحث دربارهي ظاهر و باطن آيات قرآن شدت گرفت و عالم علوي، يكي پس از ديگري برهانهايي در اثبات گفتههاي خويش ارائه ميكرد.
پادشاه گفت: بحث در اينباره كافي است. به موضوع ديگري بپردازيد.
مناظره علمای شیعه و سنی در حضور فرزند آلب ارسلان سلجوقی- قسمت پنجم
عالم علوي گفت: اهل سنت اموري را به خداوند متعال نسبت ميدهند كه در خور شأن كبريايي او نيست.
شيخ عباسي: مثلاً چه ميگويند؟
علوي: مثلاً ميگويند كه خداوند متعال جسم دارد و مانند يك انسان، ميخندد و ميگريد و دست و پا دارد و در روز قيامت پاي خود را در جهنم ميگذارد و اين كه خداوند از آسمانهاي بالا به آسمان دنيا فرود ميآيد..![1]
عباسي: اين گفتهها چه اشكالي دارد؟ قرآن نيز تصريح ميكند كه : «وجاء ربك» و يا «يوم يكشف عن ساق» و نيز ميگويد: «يدالله فوق ايديهم»، احاديثي هم وارد شده كه ميگويد خداوند پاي خود را در جهنم ميگذارد!
علوي: اين قبيل احاديث كه در سنت نقل شده، از نظر ما نادرست و كذب است، زيرا افرادي چون ابوهريره، احاديث نادرست و كذبي را به رسول خدا (ص) نسبت ميدادند، تا جايي كه حتي عمر نيز ابوهريره را از نقل حديث منع كرده بود.
پادشاه رو به وزير كرد و گفت: آيا عمر، ابوهريره را از نقل حديث بازداشته بود؟
وزير پاسخ داد: آري، در تاريخ چنين آمده است.
پادشاه: پس چگونه ما به احاديث ابوهريره اعتماد ميكنيم؟
وزير: زيرا علما احاديث او را پذيرفتهاند.
پادشاه: پس در اين صورت بايد بپذيري كه علما داناتر از عمر هستند، زيرا عمر به خاطر دروغ بستن ابوهريره به پيامبر خدا (ص)، او را از نقل حديث بازداشته بود، اما علما احاديث نادرست او را پذيرفتهاند؟!
شيخ عباسي گفت: اي علوي! فرض ميكنيم احاديث وارد شده در سنت در خصوص جسم داشتن خداوند، نادرست باشد، اما آيات قرآن چه؟ دربارهي آنها چه ميگويي؟
علوي: در قرآن، دو گروه آيه وجود دارد؛ يكي آيات «محكم» كه اصل و اساس قرآن هستند و ديگر آيات «متشابه»؛ يعني قرآن «ظاهر» و «باطن» دارد، ظاهر آن همان آيات محكم هستند، اما آيات متشابه را بايد به اقتضاي علوم بلاغت، به معناي مجازي يا كنايه و استعاره تعبير كنيم، زيرا در غير اين صورت، عقلاً و شرعاً معناي درستي نخواهد داشت، به عنوان مثال، اگر آيهي «وجاء ربك» را به معناي ظاهري آن در نظر بگيريم، با عقل و شرع تعارض دارد، زيرا بر اساس عقل و شرع، خداوند در همه جا حضو دارد و هيچ جا از حضور خداوند تهي نيست.
ممكن است ظاهر آيه نشانهي جسم بودن خداوند باشد، اما جسم داراي بُعد و مكان است و اين بدان معناست كه اگر خداوند در آسمان باشد، در زمين نيست و بالعكس؛ و چنين عقيدهاي شرعاً و عقلاً باطل است.
شيخ عباسي گفت: من اين سخنان را قبول ندارم. بايد فقط به ظاهر آيات قرآن توجه كرد.
عالم علوي پاسخ داد: در اين صورت، آيات متشابه را چگونه معنا ميكني؟ به علاوه، ما نميتوانيم همهي آيات قرآن را به معناي ظاهري آن تعبير كنيم، زيرا اگر چنين فرض كنيم، دوستت كه كنارت نشسته [يكي از علماي اهل سنت كه نابينا بود] حتماً اهل دوزخ خواهد بود.
عباسي: به چه دليل؟
علوي: زيرا خداوند در سورهي اسرا ميفرمايد: ﴿وَمَن كَانَ فِي هَـذِهِ أَعْمَى فَهُوَ فِي الآخِرَةِ أَعْمَى وَأَضَلُّ سَبِيلاً﴾. پس از آن جا كه اين شيخ اكنون نابيناست، در آخرت نيز نابينا و گمراه خواهد بود! آيا چنين باوري صحيح است، اي شيخ نابينا؟!
شيخ نابينا پاسخ داد: هرگز! منظور از كور در اين آيه، كسي است كه از مسير حق منحرف و گمراه باشد.
علام علوي گفت: پس ثابت شد كه نميتوان تمام آيات قرآن را به معناي ظاهري آنها تعبير كرد.
در اين لحظه، بحث دربارهي ظاهر و باطن آيات قرآن شدت گرفت و عالم علوي، يكي پس از ديگري برهانهايي در اثبات گفتههاي خويش ارائه ميكرد.
پادشاه گفت: بحث در اينباره كافي است. به موضوع ديگري بپردازيد
مناظره علمای شیعه و سنی در حضور فرزند آلب ارسلان سلجوقی- قسمت چهارم
شيخ عباسي: شيعيان عقيده دارند كه قرآن تحريف شده است.
علوي: اتفاقاً، مشهور است كه شما اهل سنت معتقد به تحريف قرآن هستيد!
عباسي: اين دروغي بيش نيست!
علوي: مگر در كتابهاي شما نقل نشده كه آياتي پيرامون «غرانيق» بر پيامبر اكرم (ص) نازل گرديده بود، اما بعدها آن آيات منسوخ و از قرآن حذف شده است؟
پادشاه (خطاب به وزير): آيا ادعاي علوي صحيح است؟
وزير: آري، مفسران چنين گفتهاند[1].
پادشاه: پس چگونه ميتوان به قرآن تحريف شده اعتماد كرد؟
علوي: اي پادشاه! بدان كه ما شيعيان چنين باوري نداريم. اينها عقيدهي اهل سنت است و بر اين اساس، قرآن براي ما قابل اعتماد و صحيح است، اما براي اهل سنت، قرآن قابل اعتماد نيست!
عباسي: اما دربارهي تحريف قرآن، احاديثي در كتابها و از زبان علماي شما نقل شده است.
علوي: اولاً، تعداد آن احاديث اندك است؛ ثانياً، همهي آنها جعلي و دروغين هستند و دشمنان آنها را براي بدنام كردن شيعيان جعل كردهاند. ثالثاً، راويان و اسناد آنها غيرمعتبر است. آن چه برخي علما نقل كردهاند، مورد توجه نيست و اعتباري ندارد. اما علماي بزرگ شيعه كه گفتههاشان مورد قبول است، هرگز تحريف قرآن را نميپذيرند، برخلاف علماي شما اهل سنت كه معتقدند خداوند متعال [العياذ بالله] در مدح بتها آياتي نازل كرده و فرموده است: «تلك الغرانيق العُلي، منها الشفاعه تُرتجي»![2]
پادشاه گفت: كافي است، دربارهي موضوع ديگري بحث كنيد.