مناظره علمای شیعه و سنی در حضور فرزند آلب ارسلان سلجوقی- قسمت نهم
مناظرهي روز دوم
شيخ عباسي: شيعيان، خلافت سه خليفهي نخست را قبول ندارند و اين عقيدهي آنان نادرست است، زيرا اگر آنان مومن نبودند، چرا پيامبر خدا با دخترانشان ازدواج كرد و دختران خويش را به عقد آنان درآورد؟
عالم علوي: شيعيان عقيده دارند كه آن سه نفر قلباً مؤمن نبودند، اما در ظاهر و به زبان، خود را مؤمن نشان ميدادند؛ و پيامبر اكرم نيز اسلام آوردن هر كس را كه شهادتين را بر زبان جاري ميكرد، ميپذيرفتند و با آنان همچون ديگر مسلمانان رفتار ميكردند، حتي اگر آنها ايمان قلبي نداشته و منافق باشند. ازدواج پيامبر (ص) با دختران آنها نيز و ازدواج آنان با دختران پيامبر نيز پيرو همين قاعده بوده است.
عباسي: به چه دليل ميگويي كه ابوبكر ايمان نداشت؟
علوي: دراين باره دلايل قطعي ومتعددي وجود دارد، از جمله آن كه وي در موارد بسياري به پيامبر خدا (ص) خيانت ورزيد، يكي از آن موارد، همراهي نكردن با لشكر اسامه و سرپيچي از فرمان رسول خدا در اين باره بود. قرآن كريم نيز كساني را كه با فرمان رسول الله (ص) مخالفت كنند، جزء مؤمنان به شمار نميآورد و ميفرمايد: ﴿فلا و ربك … تسليماً﴾[1]
پس ابوبكر نيز از فرمان رسول خدا سرپيچي كرده و جزء مصاديق اين آيهي شريفه محسوب ميشود.
از سوي ديگر، پيامبر خدا (ص) كساني را كه برخلاف فرمان وي، از همراهي با لشكر اسامه سرباز زدند، لعنت كرده است. آيا رسول خدا (ص)، مؤمنان را لعنت ميكند؟![2]
پادشاه گفت: پس گفتهي علوي صحيح است و او مؤمن نبوده است!
وزير گفت: اهل سنت دربارهي همراهي نكردن آنان با لشكر اسامه، توجيهاتي دارند..
پادشاه گفت: آيا توجيهات ميتواند كارهاي ناروا را موّجه كند؟ اگر باب بهانهجويي و توجيه گشوده شود، هر شخص مجرم و خطاكاري ميتواند براي خطاي خود توجيهي بياورد، مثلاً سارق ميگويد: به خاطر فقر، سرقت كردم؛ و يا شارب خمر ميگويد: به علت مشكلات و غصههاي بسيار، شرب خمر انجام دادم. به همين ترتيب، هر كس گناهي انجام دهد، توجيهي براي كار خود ميتراشند و نظام اجتماعي مختل ميگردد و مردم براي ارتكاب گناه و معصيت، گستاخ ميشوند. نه، نه! توجيه فايدهاي ندارد!
با شنيدن اين سخنان، چهرهي شيخ عباسي سرخ شد و درمانده گشت. نميدانست چه بگويد
1] . به پروردگارت سوگند كه آنان ايمان نخواهند آورد، مگر آن كه در موارد اختلاف ميان خود، تو را به داوري گيرند و بيآن كه در ضميرشان رنجشي احساس كنند، داوري ات را بپذيرند و سر تسليم فرود آورند.
[2] . اين روايت در الملل و النحل شهرستاني، ج 1، ص 23 آمده است. شواهد بسياري وجود دارد كه نشان ميدهد برخي از اصحاب، نه تنها فرمان رسول خدا مبني بر همراهي با لشكر اسامه را ناديده گرفتند، بلكه نسبت به فرماندهي اسامه نيز اعتراض كردند، به گونهاي كه وقتي رسول خدا (ص) رحلت فرمود، لشكر هنوز از مدينه خارج نشده بود. پيامبر اكرم(ص) بسياري از بزرگان اصحاب، و از آن جمله ابوبكر وعمر را فرمان داده بود كه به لشكر اسامه بپيوندند وتنها امام علي و چند تن ديگر از صحابه را در كنار خود باقي گذاشتند و اين نكته بيانگر آن است كه فرستادن لشكر اسامه به خارج از مدينه، دلايل ديگري غير از اهداف نظامي در بر داشته است. آنچه اين احتمال را تقويت ميكند آن است كه اسامه، تنها هفده سال داشت وپيش از آن هيچ گاه فرماندهي لشكر را تجربه نكرده بود واز نظر عقلي قابل قبول نيست كه رسول خدا (ص) چنين سپاهي را در آن شرايط به جنگ روم بفرستد. براي آگاهي از جزييات ماجراي لشكر اسامه، ر.ك: طبقات ابن سعد، ج 2، ص 191؛ صحيح بخاري، باب مرض النبي و وفاته وباب بعث اسامه؛ سيرهي ابن هشام وديگر كتب تاريخي؛ و نيز كتاب السيف والسياسه، نوشتهي صالح الورداني.
2. ابن حجر عقلاني گويد:«لشكر اسامه دو روز پيش از رحلت پيامبر(ص) آمادهي خروج از مدينه گرديد ومردم براي نبرد با روم مهيا شدند. برخي از بزرگان مهاجرين وانصار، از جمله ابوبكر و عمر و ابو عبيده وسعد و سعيد و قتاده نيز جزء آنان بودند. وقتي بيماري رسول خدا شدت گرفت، فرمود: لشكر اسامه را روانه كنيد.. اما عدهاي مخالفت ورزيدند..»
ابن تيميه، وجود ابوبكر و عمر را در ميان لشكر اسامه نفي كرده است، اما ابن حجر با ذكر ادامه پاورقي ص قبل
مناظره علمای شیعه و سنی در حضور فرزند آلب ارسلان سلجوقی- قسمت هشتم
علوي: اهل سنت، ويژگيها و اعمالي را به پيامبر خدا (ص) نسبت ميدهند كه انجام آن براي اشخاص معمولي هم روا نيست!
عباسي: مثلاً چه كارهايي؟!
علوي: به عنوان مثال آنان عقيده دارند كه سورهي «عبس و تولي» دربارهي پيامبر اكرم (ص) نازل شده است!
عباسي: چه اشكالي بر اين عقيده وارد است؟
علوي: اشكالش آن است كه خداوند متعال ميفرمايد: ﴿وَإِنَّكَ لَعَلى خُلُقٍ عَظِيمٍ﴾ و ﴿ وَمَا أَرْسَلْنَاكَ إِلَّا رَحْمَةً لِّلْعَالَمِينَ﴾. بدين ترتيب، آيا معقول است كه چنين عمل غير اخلاقي از كسي سر بزند كه خداوند متعال او را صاحب «خُلق عظيم» و «رحمة للعالمين» معرفي كرده است؟
پادشاه گفت: اين كه چنين عملي را پيامبر رحمت و رسول انسانيت مرتكب شده باشد، معقول نيست؛ اما اي علوي! بگو ببينم، به نظر شما اين آيات دربارهي چه كسي نازل شده است؟
علوي: احاديث و روايات صحيح وارده از اهل بيت پيامبر (ص) – كه آيات قرآن در حضور آنان نازل گرديده – نشان ميدهد كه اين آيات دربارهي عثمان بن عفّان نازل شده، هنگامي كه نابينايي به نام ابن ام مكتوم نزد او آمد و عثمان چهره در هم كشيد و از او روي گرداند[1].
در اين هنگام يكي از علماي شيعه كه در مجلس حاضر بود و سيد جمال الدين نام داشت، گفت: من در اين باره با يكي از علماي مسيحي مناظرهاي داشتم. وي معتقد بود كه پيامبر آنان، مسيح (ع) بر حضرت محمد (ص) برتري دارد. از وي علت را پرسيدم. گفت: زيرا پيامبر شما بداخلاق بود و به روي نابينايان اخم ميكرد و از آنان روي ميگرداند، اما پيامبر ما، عيسي، اخلاقي نيكو داشت و بيماران نابينا و مبتلا به برص را شفا ميداد!
به او گفتم: اي مسيحي! بدان كه به عقيدهي ما شيعيان، آيات سورهي عبس دربارهي عثمان بن عفّان نازل شده است، نه در مورد رسول خدا (ص)، زيرا پيامبر ما حضرت محمد (ص) داراي اخلاقي نيكو، صفاتي پسنديده و خصلتهايي والا بوده است، چنان كه خداوند دربارهي ايشان ميفرمايد:. عالم مسيحي در جوابم گفت: اما من اين كلام را از زبان يكي از خطباي مسجدي در بغداد شنيدم!
علوي: آري، به عقيدهي ما شيعيان، برخي از راويان كذّاب و جاعلان احاديث، چنين واقعهاي را به پيامبر خدا (ص) نسبت دادهاند تا عثمان بن عفّان را از آن تبرئه كنند.
در واقع آنان اين اكاذيب را به رسول خدا (ص) نسبت ميدهند تا خلفا و حاكمان خود را تبرئه نمايند.
مناظره علمای شیعه و سنی در حضور فرزند آلب ارسلان سلجوقی- قسمت هفتم
علوي ادامه داد: علاوه بر اين، اهل سنت در كتابهاي خود روايت كردهاند كه رسول خدا(ص) عايشه را بر دوش خود ميگرفت و به تماشاي نوازندگان و دف نوازان ميرفت [!]. آيا چنين عملي در شأن رسول خدا است.
عباسي: چه اشكالي دارد؟
علوي: آيا تو ـ كه يك فرد عادي هستي ـ چنين كاري را انجام ميدهي؟ آيا همسرت را بر دوش ميگيري و به تماشاي نوازندگان ساز و دف و مينشيني؟
پادشاه گفت: هر كس كه ذرهاي حيا و غيرت داشته باشد، چنين نميكند، چه رسد به رسول خدا كه تجسم حيا و غيرت و ايمان است. آيا به راستي چنين مطالبي در كتب اهل سنت آمده است؟
وزير گفت: آري، در برخي كتابها چنين آمده است.[1]
پادشاه گفت: چگونه ايمان آوريم به پيامبري كه در نبوت خود ترديد داشته است؟
شيخ عباسي گفت: بايد اين روايات را توجيه و تفسير كرد.
علوي: پس به نظر شما اين روايات صحت دارد؟ ديدي جناب پادشاه؟ ملاحظه كرديد كه اهل سنت اين قبيل خرافات و خزعبلات را باور دارند ..
عباسي: كدام خرافات و خزعبلات؟ منظورت چيست؟
علوي: گفتم كه، بنا بر عقايد شما اهل سنت:
1. خداوند مانند انسانها داراي دست و پا است و حركت و سكون دارد.
2. قرآن كريم تحريف شده و آياتي از آن كاسته يا بدان افزوده شده است.
3. پيامبر خدا (ص) كارهايي را انجام ميداد كه حتي افراد معمولي آن را انجام نميدهند، مانند اين كه عايشه را بر دوش ميگرفت و بيرون ميرفت.
4. پيامبر خدا (ص) در پيامبري خود ترديد داشت.
همچنين بيان كرديم كه:
1. كساني كه پيش از علي بن ابي طالب به خلافت رسيدند، با زور و شمشير حاكم شدند و مشروعيت نداشتند.
2. كتابهاي اهل سنت، خرافات و مطالب كذبي را از امثال ابوهريره نقل كرده است.
پادشاه گفت: بحث در اين باره كافي است! دربارهي موضوع ديگري بحث كنيد.
مناظره علمای شیعه و سنی در حضور فرزند آلب ارسلان سلجوقی- قسمت ششم
عالم علوي گفت: يكي از انحرافات و خرافات مورد پذيرش شما اهل سنت آن است كه عقيده داريد خداوند متعال، بندگان را به گناه و معصيت وامي دارد و سپس آنان را به خاطر آن كيفر ميدهد!
شيخ عباسي گفت: مگر در قرآن نخواندهاي كه خداوند ميفرمايد: ﴿وَمَن يُضْلِلِ اللّهُ﴾ و يا ﴿طَبَعَ اللّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ﴾.
علوي: در پاسخ بايد بگويم كه قرآن داراي مجاز و كنايه است و بايد هر يك از آنها را با توجه به اين اصل معنا كنيم و آنها را به معناي حقيقي آن بازگردانيم. اولاً، منظور از «گمراه كردن» در اين آيه آن است كه خداوند انسان كافر و شق را رها ميكند و او را مهلت ميدهد تا گمراه شود، چنان كه بگوييم: «حكومت، مردم را فاسد كرد»، بدين معنا كه حكومت، مردم را به حال خود رها كرد و به آنان توجهي نكرد تا فاسد شدند. ثانياً، آيا در قرآن نخواندهاي كه ﴿ قُلْ إِنَّ اللّهَ لاَ يَأْمُرُ بِالْفَحْشَاء﴾ و﴿إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا﴾ ويا ﴿وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ﴾؟ ثالثاً، به لحاظ عقلي قابل پذيرش نيست كه خداوند، آدمي را به معصيت فرمان دهد و سپس او را به خاطر آن كيفر نمايد. چنين كاري حتي از يك انسان عادي هم بعيد است، چه رسد به خداوند دادگر و بنلدمرتبه كه از آن چه مشركان و ستمكاران ميگويند، بسي فراتر و والاتر است …؟
پادشاه گفت: نه! امكان ندارد كه خداوند، آدمي را به معصيت وادارد و سپس او را به خاطر آن كيفر دهد. اين عين ظلم است و خداوند متعال از ظلم و تباهي منزه است، چنان كه ميفرمايد ﴿وَأَنَّ اللَّهَ لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِّلْعَبِيدِ﴾. اما گمان نميكنم كه اهل سنت به گفتههاي شيخ عباسي معتقد باشند.
سپس رو به وزير كرد و گفت: آيا اهل سنت چنين عقيدهاي دارند؟
وزير گفت: آري، قول مشهور در ميان اهل سنت همين است.[1]
پادشاه گفت: چگونه موضوعي را كه با عقل در تعارض است، ميپذيرند؟
وزير گفت: آنان در توجيه اين عقيده، توضيحات و دلايلي ذكر ميكنند…
پادشاه گفت: هر توجيه و استدلالي هم كه داشته باشند، عاقلانه نيست و به عقيدهي من، نظر عالم علوي صحيح است و امكان ندارد خداوند كسي را به كفر و معصيت وادار كند و سپس او را به خاطر آن كيفر دهد.
علوي: علاوه بر آن، اهل سنت معتقدند كه پيامبر خدا (ص) در پيامبري خود ترديد داشت.
عباسي: اين يك دروغ آشكار است!
علوي: مگر در كتب حديث شما از قول پيامبر (ص) روايت نشده كه «هر بار كه جبرئيل در آوردن وحي تأخير ميكرد، گمان ميكردم كه وحي را بر فرزند خطّاب (عمر) نازل كرده است (!!)»؛ در حالي كه قرآن كريم در آيات متعددي بر اين حقيقت تأكيد دارد كه خداوند براي نبوت با پيامبرش، محمد (ص) عهد و پيمان بسته است.
پادشاه رو به وزير كرد و گفت: آيا سخن علوي صحيح است و اين حديث در كتابهاي اهل سنت وجود دارد؟
وزير گفت: آري، در برخي كتابها چنين آمده است.[2]
پادشاه گفت: اين عين كفر است!