مناظره علمای شیعه و سنی در حضور فرزند آلب ارسلان سلجوقی- قسمت 11

لحظه‌ها براي شيخ عباسي به دشواري سپري مي‌شد و او چنان در موضع انفعال قرار گرفته بود كه آرزو مي‌كرد زمين دهان بگشايد و او را ببلعد. زيرا نادرستي عقايدش در برابر شاه و وزير و ديگر صاحب منصبان آشكار شده بود. اما چاره‌اي نبود، پادشاه او را براي مناظره فرا خوانده بود و بايد كاري مي‌كرد، اين بود كه نيرويش را جمع كرد و گفت: اي علوي! چرا عقيده داري كه عثمان در دل ايمان نداشت، در حالي كه رسول خدا (ص) دو دختر خويش، يعني رقيه و ام كلثوم را به عقد وي درآورد؟

علوي پاسخ داد: دلايل اثبات اين گفته بسيار است، از جمله آن كه مسلمانان و صحابه‌ي پيامبر (ص) گرد هم آمدند و او را به قتل رساندند و شما ـ اهل سنت ـ عقيده داريد كه پيامبر اكرم (ص) فرموده است: «امت من در امر نادرست اجماع نمي‌كنند». آيا امكان دارد كه مسلمانان ـ و از جمله صحابه پيامبر (ص) ـ گرد هم آيند و انسان مؤمني را به قتل برسانند؟

حتي عايشه نيز عثمان را به يهوديان تشبيه كرد و مسلمانان را به كشتن او تشويق نمود و گفت: «نعثل را بكشيد كه كافر شده است. نعثل را بكشيد، خدا او را بكشد. ننگ بر او…».[1]

از جمله كارهاي ناشايست عثمان آن بود كه عبداله ابن مسعود، صحابي گرانقدر پيامبر(ص) را چنان مورد ضرب و شتم قرار داد كه او به بيماري فتق دچار شد و بستري گرديد و جان سپرد[2].

همچنين عثمان، ابوذر غفاري را كه پيامبر در باره آن فرمود: «آسمان سايه نيفكنده و زمين بر خود نديده كسي را كه راستگوتر از ابوذر باشد[3]»، يك يا دو بار به سرزمين شام و سپس به ربذه، كه سرزمين بي‌آب و علفي در راه مكه و مدينه است، تبعيد كرد و ابوذر، صحابي گرانقدر پيامبر از گرسنگي و تشنگي در ربذه جان داد، در حالي كه عثمان، در بيت‌المال مسلمين به ميل خود تصرف مي‌كرد و اموال آن را ميان خويشان و نزديكان خود، يعني امويان و مروانيان تقسيم مي‌كرد..

پادشاه پرسيد: آيا علوي درست مي‌گويد؟

وزير پاسخ داد: مورّخان چنين آورده‌اند..[4]

پادشاه گفت:پس چگونه مسلمانان وي را به خلافت برگزيدند؟

وزير گفت: بنابر انتخاب شورا.

علوي گفت: صبر كنيد جناب وزير… مطالب خلاف واقع بيان نفرماييد!

پادشاه پرسيد: اي علوي، نظر تو چيست؟

علوي گفت: وزير اشتباه مي‌كند، عثمان بنابر وصيت عمر مبني بر تشكيل شوراي شش نفره و تنها با انتخاب سه تن از آنان، يعني طلحه، سعد ابن ابي وقاص و عبدالرحمن بن عوف خليفه شد. آيا اين سه نفر، نماينده‌ي همه‌ي مسلمانان بودند؟[5]  از طرفي، حتي همان انتخاب‌كنندگان عثمان نيز وقتي ديدند كه او اصحاب رسول خدا را مورد هتك حرمت قرار داده و در امور مسلمانان با كعب‌الاحبار يهودي مشورت مي‌كند و اموال مسلمانان را ميان بني‌مروان تقسيم مي‌نمايد، از عثمان روي گرداندند و خودِ آن سه نفر بودند كه مردم را به قتل عثمان تشويق كردند!

پادشاه رو به وزير كرد و گفت: آيا علوي درست مي‌گويد؟

وزير پاسخ داد: آري مورّخان چنين آورده‌اند[6].

پادشاه: پس چرا گفتي كه عثمان به انتخاب شورا خليفه گرديد؟

وزير: منظورم شوراي آن سه نفر بود!

پادشاه: آيا مي‌توان اجماع سه نفر را شورا ناميد؟

وزير: آن سه نفر جزء كساني هستند كه پيامبر خدا (ص) آنان را به بهشت بشارت داده است!

علوي: جناب وزير.. مطالب خلاف واقع بيان نكنيد! حديث «عشرة مبشرّه» ، به دروغ به رسول خدا (ص) نسبت داده شده است!

شيخ عباسي: چگونه ممكن است اين حديث كه راويان موثق آن را نقل كرده‌اند، كذب و دروغ باشد؟

علوي: دلايل بسياري وجود دارد كه نشان مي‌دهد اين حديث، باطل و كذب است، از ميان آنها تنها سه دليل را ذكر مي‌كنم:

-      نخست آن كه، چگونه ممكن است پيامبر خدا (ص)، كسي را كه آن حضرت را آزرده و رنجيده خاطر كرده، به بهشت بشارت دهد؟

برخي از مفسران و مورخان در كتب خود آورده‌اند كه روزي طلحه گفت: «اگر محمد(ص) بميرد، با عايشه ازدواج خواهم كرد». رسول خدا از سخن او رنجيد و خداوند متعال اين آيه را نازل كرد: «ما كان.. عظيماً»[7]

-      دوم آن كه طلحه وزبير با امام علي بن ابي طالب (ع) جنگيدند، در حالي كه رسول خدا (ص) به علي(ع) فرموده بود: «اي علي! جنگ تو، جنگ من است و صلح تو، صلح من»[8] و نيز فرمود:«هر كه علي را اطاعت كند، مرا اطاعت كرده و هر كه از فرمان او سر باز زند، از من سرپيچي كرده است»[9]

و« علي با قرآن است و قرآن با علي و آن دو از هم جدا نمي‌شوند، تا در حوض كوثر بر من وارد شوند»[10].

و نيز فرمود: «علي با حق است و حق با علي است، هر كجا علي باشد، حق آنجاست».[11]

پس آيا كسي كه با رسول خدا مخالفت نمايد و به جنگ برخيزد، اهل بهشت است؟

آيا كسي كه با حق و قرآن درافتد، مؤمن است؟

-دليل سوم آن كه طلحه و زبير براي كشتن عثمان تلاش كردند. آيا ممكن است (بر اساس جعل حديث عشرة مبشره) همه‌ي آنان در بهشت باشند؟ در حالي كه پيامبر خدا (ص) مي‌فرمايد: «كشنده و كشته شده، هر دو در آتش هستند»[12].

پادشاه با تعجب پرسيد: آيا همه‌ي گفته‌هاي علوي صحت دارد؟

وزير ساكت ماند و ديگران نيز هيچ نگفتند. علوي سكوت را شكست وگفت: اي پادشاه! وزير و شيخ عباسي و ديگر علما، همگي از درستي سخن و حقيقت گفته‌هاي من آگاهند، در بغداد نيز علمايي حضور دارند كه بر صحت گفته‌هاي من گواهي مي‌دهند. در كتابخانه‌ي اين مدرسه (نظاميه‌ي بغداد) نيز كتابها ومنابع معتبري وجود دارد كه بر سخنان من صحه مي‌گذارد و درستي گفته‌هايم را مورد تأييد  قرار مي‌دهد، حال اگر حاضران در مجلس سخنان مرا بپذيرند، مطلوب حاصل شده است و اگر چنين نكنند، مي‌توانم كتاب‌ها و منابع و شاهدان را در محضر شما حاضر كنم.

پادشاه از وزير پرسيد: آيا علوي درست مي‌گويد و كتب و منابع موجود، سخنان او را تأييد مي‌كند؟

وزير گفت: آري!

پادشاه پرسيد: پس چرا در ابتدا سكوت كردي؟

وزير گفت: زيرا نمي‌خواستم به اصحاب رسول خدا (ص) خدشه وارد شود!

پادشاه گفت: تعجب مي‌كنم كه تو نمي‌خواهي به آنان خدشه وارد كني، اما خدا و رسولش اين كار را انجام داده‌اند، به گونه‌اي كه خداوند متعال برخي از اصحاب را منافق ناميده و پيامبر(ص) را به جهاد با آنان فرمان داده، چنان كه پيكار با كافران را لازم دانسته و رسول خدا نيز برخي از صحابه را لعنت كرده است.

وزير گفت: اي علوي! آيا نشنيده‌اي كه علما، تمامي اصحاب پيامبر را عادل و درستكار مي‌دانند؟

  علوي: شنيده‌ام، اما مي‌دانم كه اين سخن كذب و نادرست است، چگونه ممكن است كه تمامي اصحاب پيامبر (ص) عادل و درستكار باشند، در حالي كه خداوند برخي از آنان را مورد لعن قرار داده و رسول خدا (ص) هم آنان را لعنت كرده است و خود آنان نيز يكديگر را لعن كرده‌اند، با هم جنگيده‌اند و يكديگر را دشنام داده و به قتل رسانده‌اند!![13]

شيخ عباسي كه خود را در بن بست مي‌ديد، از راه ديگري وارد شد و پرسيد: جناب پادشاه! از علوي پرسيد كه اگر خلفا مؤمن نبودند، چگونه مسلمانان آنها را به خلافت پذيرفتند و از آنان تبعيت كردند؟

علوي گفت: اولاً، تمام مسلمانان آنها را به خلافت قبول ندارند و تنها اهل سنت چنين عقيده‌اي دارند.

ثانياً، كساني كه خلافت آنان را پذيرفته‌اند، دو دسته هستند: يا بي‌خبر و بي‌اطلاع هستند و يا لجوج و معاند. آنان كه بي‌خبر هستند، از حقيقت غافلند و از اعمال نارواي آنان اطلاع ندارند و آنها را افرادي مؤمن و نيكوكار مي‌پندارند. اما در برابر معاندانِ سرسخت تا زماني كه دست از عناد و لجاجت برندارند، هر چه دليل و برهان هم اقامه كنيم، نتيجه‌اي نخواهد داشت، چنان كه خداوند متعال مي‌فرمايد: ﴿وَإِن يَرَوْاْ كُلَّ آيَةٍ لاَّ يُؤْمِنُواْ بِهَا﴾ ويا ﴿وَسَوَاء عَلَيْهِمْ أَأَنذَرْتَهُمْ أَمْ لَمْ تُنذِرْهُمْ لاَ يُؤْمِنُونَ﴾.

ثالثاً، كساني كه آن سه نفر را به عنوان خليفه پذيرفتند، در انتخاب خود دچار اشتباه شدند، چنان كه مسيحيان نيز خطا كردند و مسيح را فرزند خدا ناميدند. اما انسان مؤمن بايد از خدا و رسولش پيروي كند و تابع حق باشد، نه اين كه از مردم اطاعت كند و به خطا و باطل گرفتار شود. خداوند متعال مي‌فرمايد ﴿ أَطِيعُوا اللَّهَ وَأَطِيعُوا الرَّسُولَ﴾..

پادشاه گفت: بحث در اين باره كافي است! به موضوع ديگري بپردازيد…


موضوعات: مناظره ها
   دوشنبه 13 آذر 1396نظر دهید »

مناظره علمای شیعه و سنی در حضور فرزند آلب ارسلان سلجوقی- قسمت دهم

هر چه بود، مدتي بعد به خود آمد و گفت: خب، دليل عدم ايمان عمر چيست؟

علوي: دلايل متعددي وجود دارد، از جمله آن كه او به بي‌ايماني خود اعتراف كرده است!

عباسي: كجا؟ چگونه؟

علوي: آنجا كه گفته است: «هيچ‌گاه به‌اندازه‌ي روز [صلح] حديبيه در نبوت محمد ترديد نكردم». اين سخن بيانگر آن است كه او همواره در نبوت پيامبر (ص) ترديد داشته، اما در روز صلح حديبيه، شك و ترديد او بيشتر و بزرگ‌تر و شديدتر بوده است. آيا كسي كه در نبوت محمد (ص) ترديد داشته باشد، مؤمن به شمار مي‌آيد؟

شيخ عباسي سكوت كرد و سر به زير افكند.

پادشاه رو به وزير كرد و پرسيد: آيا گفته‌ي علوي صحيح است و عمر چنين گفته است؟

وزير گفت: راويان چنين آورده‌اند..[1]

پادشاه گفت: عجيب است.. عجيب است! من تا كنون عمر را از جمله پيشتازان اسلام مي‌دانستم و ايمان او را مثال‌زدني مي‌پنداشتم، اما اكنون برايم آشكار شد كه اصل و اساس ايمان او مورد شك و ترديد است!

شيخ عباسي گفت: صبر كنيد، جناب پادشاه! در عقيده‌ي خود پابرجا باشيد. مبادا اين علوي دروغگو شما را فريب دهد..

پادشاه از او روي گرداند و با خشم گفت: وزير ما خواجه نظام‌الملك مي‌گويد كه گفته‌هاي علوي صحت دارد و سخن عمر در كتب مختلف ذكر شده است، اما اين نادان [اشاره به شيخ عباسي] علوي را دروغگو مي‌نامد. آيا اين عين لجاجت و عناد نيست؟

سكوتي سنگين بر مجلس حكمفرما شد. پادشاه از سخنان شيخ عباسي به خشم آمده بود. عباسي و ديگر علماي اهل سنت، سر به زير افكنده بودند. وزير هم ساكت بود. اما عالم علوي سرش را بالا گرفته بود و به چهره‌ي پادشاه مي‌نگريست تا نتيجه را ببيند.

لحظه‌ها براي شيخ عباسي به دشواري سپري مي‌شد و او چنان در موضع انفعال قرار گرفته بود كه آرزو مي‌كرد زمين دهان بگشايد و او را ببلعد. زيرا نادرستي عقايدش در برابر شاه و وزير و ديگر صاحب منصبان آشكار شده بود. اما چاره‌اي نبود، پادشاه او را براي مناظره فرا خوانده بود و بايد كاري مي‌كرد،


 منبع: مناظرات علمای شیعه و سنی



مترجم: مهدی سرحدی

text-align: center;">ze="2″>مناظرات شیعه و سنی









[1] . ابن هشام در«سيره»، باب بيعت رضوان از قول عمر آورده است:هنوز صدقه مي‌دهم و نماز و روزه به جا مي‌آورم و بنده آزاد مي‌كنم تا شايد آنچه را كه در آن روز (صلح حديبيه) گفتم، بخشوده شود.



موضوعات: مناظره ها
   دوشنبه 13 آذر 1396نظر دهید »

رای نمونه گفتار علمای اهل سنت و وهابی ها را در این زمینه بدانیم بد نیست.در اینجا برای طولانی نشدن پست فقط یه امام جعفر صادق اشاره میکنیم
ذهبی میگوید :
مناقب و فضائل جعفر، خيلي زياد است و صلاحيت داشت كه خلافت را به عهده بگيرد.

تاريخ اسلام ذهبي، ج9، ص93

همچنين در سير اعلام النبلاء، ج13، ص120 دارد كه:

كبير الشأن، من أئمة العلم، كان أولى بالامر من أبي جعفر المنصور.

داراي عظمت والائي بود و از پيشوايان علم بود و از ابو جعفر منصور، اوُلي به امر خلافت بود.

رئيس مذهب مالكي ها، آقاي مالك بن أنس كه متوفاي 179 هجري است و زمان امام صادق (عليه السلام) را درك كرده است و افتخار شاگردي او را دارد، مي‌گويد:

اختلفت إليه زمانا، فما كنت أراه إلا على ثلاث خصال إما مصل و إما صائم و إما يقرأ القرآن و ما رأيته يحدث إلا على طهارة.

مدت ها پاي درس امام صادق (عليه السلام) بودم. او را هميشه در سه حالت مي ديدم: يا نماز مي خواند يا روزه گرفته است و يا مشغول خواندن قرآن است.

تهذيب التهذيب ابن حجر، ج2، ص89 - التوسل و الوسيلة ابن‌تيميه، ص153

همچنين مالك بن أنس مي‌گويد:
ما رأت عين و لا سمعت أذن و لا خطر على قلب بشر أفضل من جعفر الصادق فضلا و علما و عبادة و ورعا.

هيچ چشمي نديده و گوشي نشنيده و بر قلب كسي خطور نكرده است كه در ميان بشر، كسي افضل باشد از جعفر صادق.

مناقب آل أبي طالب ابن شهر آشوب، ج3، ص372

آقاي ابو حنيفه، رئيس مذهب حنفي ها مي‌گويد:

ما رأيت احدا أفقه من جعفر بن محمد.

در تمام عمرم، فقيه تر از جعفر بن محمد نديده ام.

بعد داستاني را تعريف مي كند:

منصور دوانيقي به من گفت: ابوحنيفه! مردم فريب امام صادق (عليه السلام) را مي خورند و من تصميم دارم او را دعوت كنم و تو هم بيا و تعدادي مسائل سخت و مشكل را آماده كن تا از او سؤال كني و نتواند جواب بدهد و أبُّهتش در ميان مردم بريزد. ابو حنيفه مي‌گويد: من 40 مسئله از مسائلي كه به نظر من مشكل و پيچيده بود، آماده كردم. وقتي رفتيم در مجلس، امام صادق (عليه السلام) آمد و هيبت و جلالت ايشان مرا گرفت و آمد نشست. سؤالات را از او پرسيدم و مي گفت كه اهل مدينه اينگونه مي‌گويند و كوفيان اينگونه مي‌گويند و فقهاي مكه اينگونه مي‌گويند و همه را نقل و نقد مي كرد بطوريكه هر 40 سؤال را، پاسخ مفصل و محكم مي داد و تعجب و شگفت همگان را برانگيخت.

ابوحنيفه مي‌گويد:

عليك قد روينا أن اعلم الناس أعلمهم بأختلاف الناس.

اين تسلطي كه امام صادق (عليه السلام) به اقوال بزرگان داشت، نشانگر سعه علم امام صادق (عليه السلام) است.

سير أعلام النبلاء ذهبي، ج6، ص17 - تهذيب الكمال مزي، ج5، ص79 - مناقب ابوحنيفه ابن جوزي، ج1، ص173 - تذكرة الحفاظ ذهبي، ج1،‌ ص157

ابن حجر عسقلاني و ابن خلّكان و ديگران صراحت دارند بر اينكه:

لقب بالصادق لصدقه في مقالته و فضله أشهر من أن يذكر.

امام صادق (عليه السلام) بخاطر صداقتش بود كه ملقب به صادق شد، فضائل امام صادق (عليه السلام) فراتر از اين است كه به زبان آورد.

وفيات الأعيان ابن خلكان، ج1، ص327

جالب اين است كه آقاي ابن‌تيميه حراني با آن عنادي كه نسبت به اهل بيت (عليهم السلام) دارد، وقتي نسبت به امام صادق (عليه السلام) مي رسد، آنچنان در برابر عظمت و فضائل و بزرگي آن حضرت تحت تأثير قرار مي‌گيرد كه اينچنين تعبيري مي كند:

فإن جعفر بن محمد لم يجيء بعد مثله و قد أخذ العلم عنه هؤلاء الأئمة

تاكنون مانند امام صادق (عليه السلام) به دنيا نيامده است و شخصيت هاي چهارگانه، علم خود را از او گرفته اند.

منهاج السنه، ج4، ص126

چرا اين آقايان، يك روايت به عنوان نمونه - ولو به عنوان يك نمك طعام، ولو بعنوان اينكه در يك امر مستحب، يا در يك امر مباح، مستحبات راه رفتن، مستحبات خوابيدن- از امام صادق نياورده اند؟ چرا؟

از فاطمه زهرا فقط یک روایت نقل کرده است !!!
از حضرت علی که از بچگی با پیامبر بوده است فقط 29 روایت نقل کرده است !!! در حالی که از ابو هريره که يك سال و نيم بيشتر با پيامبر اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) نبود و مجموع رواياتي كه از ابو هريره نقل كرده‌اند، حدود پنج هزار و ششصد روايت است، اما از اميرالمؤمنين (عليه السلام)، در مجموع كتب روايي اهل سنت، 586 روايت آورده‌اند و از اينها فقط 50 روايت را مي‌گويند صحيح است و 536 روايت ضعيف است.
در پناه حق


موضوعات: صحیح بخاری
   چهارشنبه 1 آذر 1396نظر دهید »

4 : بارگاه بخاری و مقایسه ان با بارگاهای امامان معصوم شیعه

برای روش شدن بحث میتوانید به این پیوند بروید

http://www.valiasr-aj.com/fa/page.php?bank=shobheh&id=29

5 : خیانتهای علمی بخاری
از بزرگترین خیانتهای بخاری ؛ عدم نقل حدیث از ائمه میباشد. به طوری که نه از امام صادق نه از باقر و نه امام حسین یا حسن و غیره حدیثی ندارد.
محمد بن اسماعيل بخاري متوفاي سال 256 هجري است؛ يعني كل عمرش را در عصر معصومين (عليهم السلام) گذرانده است. در سال ولادت يا يك سال بعد از ولادت حضرت ولي عصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفداه) از دنيا رفته است. و در عصر امام عسكري (عليه السلام)، امام هادي (عليه السلام) و امام جواد (عليه السلام) بوده است و آوازه اين أئمه (عليهم السلام)، سراسر گيتي را پر كرده و مرجعيت علمي أئمه (عليهم السلام) - جداي از مرجعيت سياسي - ، مورد تأييد تمام شيعه و سني هست.


موضوعات: صحیح بخاری
   چهارشنبه 1 آذر 1396نظر دهید »

3 : نظرات برخی از علمای اهل سنت نسبت به او
در ابتدا اگر معنی مدلس و تدلیس را بیاوریم بد نیست
تدلیس و مدلس: عبارت است از اوردن یک حدیث که طبق نظر نگارنده حدیث حدیث قسمتهایی از ان حذف شده یا اضافه شده ( دو نمونه از تدلیسهای بخاری در بالا اشاره شد) ؛ و علمای اهل سنت تدلیس را از زنا بدتر میدانند و مدلس هم کسی است که تدلیس میکند.
بخاري از كساني است كه تمامي علماي اهل سنت بر مدلس بودن وي اتفاق نظر دارند ؛ چنانچه ابن حجر عسقلاني ، حافظ علي الإطلاق اهل سنت بخاري را در كتاب طبقات المدلسين ، ص‏24 ، شماره 23 و سبط بن العجمي در كتاب التبيين لأسماء المدلسين ، ص‏177 شماره 64 نام وي را جزء مدلسين مي‌آورد و ذهبي در سير اعلام النبلاء ، ج12 ، ص275 مي‌گويد : ومحمد بن إسماعيل البخاري ويدلسه كثيراً . بخاري زياد تدليس مي‌كرد.


موضوعات: صحیح بخاری
   چهارشنبه 1 آذر 1396نظر دهید »

1 ... 9 10 11 ...12 ... 14 ...16 ...17 18 19 ... 30

آخرین نظرات
  • صهباء  در خیلی با نمک
  •  در صحیح مسلم را بیشتر بشناسیم
حقانیت شیعه
 
مداحی های محرم