4: چرا شهادت 2 زن معادل شهادت یک مرد است

جواب : سوره بقره آیه ۲۸۲ میفرماید

يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ إِذَا تَدَايَنتُم بِدَيْنٍ إِلَى أَجَلٍ مُّسَمًّى فَاكْتُبُوهُ وَلْيَكْتُب بَّيْنَكُمْ كَاتِبٌ بِالْعَدْلِ وَلاَ يَأْبَ كَاتِبٌ أَنْ يَكْتُبَ كَمَا عَلَّمَهُ اللّهُ فَلْيَكْتُبْ وَلْيُمْلِلِ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ وَلْيَتَّقِ اللّهَ رَبَّهُ وَلاَ يَبْخَسْ مِنْهُ شَيْئًا فَإن كَانَ الَّذِي عَلَيْهِ الْحَقُّ سَفِيهًا أَوْ ضَعِيفًا أَوْ لاَ يَسْتَطِيعُ أَن يُمِلَّ هُوَ فَلْيُمْلِلْ وَلِيُّهُ بِالْعَدْلِ وَاسْتَشْهِدُواْ شَهِيدَيْنِ من رِّجَالِكُمْ فَإِن لَّمْ يَكُونَا رَجُلَيْنِ فَرَجُلٌ وَامْرَأَتَانِ مِمَّن تَرْضَوْنَ مِنَ الشُّهَدَاء أَن تَضِلَّ إْحْدَاهُمَا فَتُذَكِّرَ إِحْدَاهُمَا الأُخْرَى وَلاَ يَأْبَ الشُّهَدَاء إِذَا مَا دُعُواْ وَلاَ تَسْأَمُوْاْ أَن تَكْتُبُوْهُ صَغِيرًا أَو كَبِيرًا إِلَى أَجَلِهِ ذَلِكُمْ أَقْسَطُ عِندَ اللّهِ وَأَقْومُ لِلشَّهَادَةِ وَأَدْنَى أَلاَّ تَرْتَابُواْ إِلاَّ أَن تَكُونَ تِجَارَةً حَاضِرَةً تُدِيرُونَهَا بَيْنَكُمْ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَلاَّ تَكْتُبُوهَا وَأَشْهِدُوْاْ إِذَا تَبَايَعْتُمْ وَلاَ يُضَآرَّ كَاتِبٌ وَلاَ شَهِيدٌ وَإِن تَفْعَلُواْ فَإِنَّهُ فُسُوقٌ بِكُمْ وَاتَّقُواْ اللّهَ وَيُعَلِّمُكُمُ اللّهُ وَاللّهُ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ.

ای کسانی که ایمان آورده اید، چون وامی تا مدتی معین به یکدیگر دهید، آنرا بنویسید. و باید در بین شما کاتبی باشد که آن را به درستی بنویسید. و کاتب نباید که در نوشتن از آنچه خدا به او آموخته است سرپیچی کند. و مدیون باید که بر کاتب املاء کند و از الله، پروردگار خود بترسد و از آن هیچ نکاهد. اگر مدیون سفیه یا صغیر بود یا خود املاء کردن نمیتوانست، ولی او از روی عدالت املاء کند. و دو شاهد مرد به شهدات گیرید. اگر دو مرد نبود، یک مرد و دو زن که به آنها رضایت دهید شهادت بدهند، تا اگر یکی فراموش کردد دیگری به یادش بیاورد. و شاهدان چون به شهادت دعوت شوند، نباید از شهادت خود داری کنند. و از نوشتن مدت دین خود، چه کوچک و چه بزرگ، ملول نشوید. این روش در نزد خدا عادلانه تر است، و شهادت را استوار دارنده تر و شک و تردید را زایل کننده تر. و هرگاه معامله نقدی باشد اگر برای آن سندی ننویسند مرتکب گناهی نشده اید. و چون معامله ای کنید، شاهدی گیرید. و نباید به کاتب و شاهد زیانی برسد، که اگر چنین کنید نافرمانی کرده اید. از خدای بترسید. خدا شما را تعلیم میدهد و او بر هر چیزی آگاه است.

اولین نکته که باید بگویم اینستکه «شهادت» یک حق نیست. یک وظیفه است، یعنی انسان موظف است برای احقاق حقوق دیگران، شهادت بدهد و قرآن شهادت دروغ را حرام میداند.

برخی افراد ادعا میکنند که قرآن از آنجایی شهادت زن را نصف مرد میداند که عقلش را ناقص میداند!!! در پاسخ به این سخن باید بگویم، که اگر عقل کسی ناقص باشد شهادتش هم قابل قبول نیست پس این برداشت از این سخن خطاست. همچنین رأی و بیعت زنان با مردان برابر است و این سخن فقط در مورد شهادت در دادگاه است.

نکتۀ دیگر اینکه اسلام در برخى امور مردان را از تکلیف شهادت معاف دانسته و آن را در انحصار زنان قرار داده است. در برخى امور زنان را از آن معاف دانسته و آن را به انحصار مردان درآورده و در برخى امور شهادت دو زن را برابر با یک مرد قرار داده است.
همه این قوانین بر پایه حکمت است. نظام تشریع بر پایه نظام تکوین بنا شده است. دقت در این امور عقیده ما را در حقانیت ایدئولوژى اسلام متزلزل نمى‏کند، بلکه بیشتر ما را معتقد مى‏گرداند که در چهارده قرن پیش پیامبر اسلام‏صلى الله وعلیه وآله به گونه‏اى قوانین و ایدئولوژى اسلام را بیان داشت که امروزه با پیشرفت علوم حقانیت آن روشن تر و تطابق آن با نظام تکوین آشکار شده است.براى آدمی دو نظام وجود دارد ، یکى نظام تکوین؛ یعنى قوانین، وظایف و مسئولیت هایى که از ناحیه خلقت بر آدمى فرمانروایى مى‏کند و ربطى به حوزه اختیارى بشر ندارد. در این حوزه براى هر یک از دو جنس مذکر و مؤنت، وظیفه نرنیه و مادنیه با امکاناتى که دارند، در نظر گرفته شده است، به گونه‏اى که انکار آن از هیچ فردى پذیرفتنى نیست.دوم نظام تشریع؛ یعنى قوانینى که مربوط به حوزه اختیار بشر است. این نظام اگر منطبق و هماهنگ با نظام تکوین نباشد، فاقد ارزش است. ارزش و توانمندیش به میزان انطباقش با ظرفیت‏هاى وجودى موجود در نظام تکوین است.حال مى‏گوییم: در نظام تکوین همان گونه که در پاسخ به سؤال اول بیان شد، همه اجزا و جوارح و امیال و احساسات و ادراکات زنان با مردان متفاوت است.

در این میان دو ویژگى در زنان به این بحث مربوط است:

۱.برترى زنان در بُعد عاطفى؛

۲.شرم، حیا و عفت زنان که از مردان برترى دارد.

ایدئولوژى اسلام که از سوى خداوند حکیم ابلاغ شده، با در نظر گرفتن این دو ظرفیت وجودى زنان در نظام تکوین، نظام تشریع را پایه ریزى نموده است، چون آنانى که از عواطف بیشترى برخوردارند، از صحنه‏هاى احساسى و عاطفى زودتر تأثیر مى‏پذیرند و به هیجان مى‏آیند. روانشناسان این جمله را مدلّل ساخته‏اند که فراموشى با میزان احساسات و هیجانات، نیز با میزان شرم و حیات و عفت رابطه مستقیم دارد.
وقتى که حوزه تکوین این گونه است، در حوزه تشریع براى محکم کارى (به ویژه در امورى که مربوط به حق الناس است) مى‏بایست چاره‏اى اندیشیده شود، تا حقوق مردم در شهادت‏ها، ضایع نگردد.

از نظر فیزیولوژیکی، دستگاهای مختلفی در مغز وجود دارد که وظیفه تفکر و سایر گرایش‌ها و عواطف را بر عهده دارد، که کاملاً پیچیده است، مثلاً قسمت رفتار جنسی مغز انسان، با تغذیه و عواطف کاملاً از طریق مدارهای عصبی در ارتباط است. برای اطلاع بیشتر می‌توانید به کتاب روانشناسی فیزیولوژی دکتر خداپناهی انتشارات سمت رجوع کنید. با توضیح بالا به تفاوت‌های فردی زن و مرد اشاره می‌کنیم. همان طور که در زندگی خود و دیگران در موقعیت‌های مختلف زندگی تجربه کرده‌اید، زنان از احساسات و عواطف بیشتری برخوردار هستند که خداوند برای مراقبت از نسل‌های آینده، این گرایش‌ها را در ایشان قرار داده است. پدر هیچ وقت نمی‌تواند احساسات مادرانه نسبت به فرزند داشته باشد، یا در هنگام فوت نزدیکان، رفتارهای خاصی را از زنان بازمانده می‌بینید که در مردان نمی‌بینید. با رجوع به کتاب روانشناسی رشد با نگرش به منابع اسلامی، تألیف جمعی از نویسندگان، انتشارات سمت از نحوه به وجود آمدن احساسات و عواطف در دختر و پسر و مراکز عصبی آن در مغز آگاه می‌شوید. اما رابطه بین احساسات و فراموشی را می‌توان با یک مثال روشن کرد. به عنوان یک زن، در خانه مشغول آشپزی هستید و به شما زنگ می‌زنند که پسرتان در بیمارستان است. آیا در آن حالت، چای را که ریخته بودید می‌نوشید؟ از نظر مرتب کردن خانه و قفل کردن درها و لباس پوشیدن مانند زمانی هستید که مثلاً برای خرید به بیرون می‌روید؟ ممکن است به همان اندازه که احساس محبت نسبت به پسرتان داشته باشید، از بسیاری کارها که به خانه ضرر می‌زند، غافل شوید، بنابر این هرچه احساسات بالاتر باشد، فراموشی بیشتر خواهد بود. با آزمایش‌هایی که در روانشناسی انجام شده است، نتیجه تحقیقات نشان می‌دهد که احساسات و عواطف، شناخت و تدبیر و واقع‌‌نگری را دچار اختلال می‌کند. با توجه به توضیحات بالا (که زنان از احساسات و عواطف بالایی برخوردارند) در موقعیت‌های هیجانی، ضریب واقع‌نگری مختل شده، گزارش و شهادت آنها آمیخته با برداشت‌های احساسی شده، ممکن است مسیر یک پرونده قضایی مانند قتل را عوض کند اما در عوض مردان از احساسات و عواطف کمتری برخوردارند، که می‌توانید در زندگی ببینید، مثلاً اگر یک فرد شیادی در یک مکان حضور پیدا کند و بگوید: مریضم و بچه‌های یتیم دارم و… ببینید کدام یک از جنسیت‌ها به این فرد بیشترین کمک را می‌کنند، زنان یا مردان؟ برای اطلاعات بیشتر به روانشناسی جنایی دکتر پریرخ دادستان و کتاب انگیزش و هیجان دکتر خداپناهی انتشارات سمت مراجعه کنید.

در این جا سه صورت متصور است:

۱. به جهت غلبه عاطفه، عفت و هیجانات در زنان که زمینه ساز فراموشى در برخى از امور هیجانى است بگوییم: به جهت تضییع حقوق آنانى که از طریق شهادت مى‏خواهند ادعاى خویش را ثابت کنند، شهادت زنان فاقد ارزش و اعتبار است. توجه داشته باشید در این جا تضییع حقوق زنان مطرح نیست، همان گونه که در آغاز بیان شد. شهادت حق نیست، بلکه تکلیف است.این سخن ممکن است از جهت دیگر موجب تضییع حقوق دیگران بشود و آن جایى است که شهادت را در انحصار زن قرار گرفته باشد.

۲.بگوییم: به شهادت زنان اعتبار داده شود، آن هم به قدر اعتبار مردان. این سخن از این جهت که در تکوین عواطف و هیجانات، به ویژه در برخى از بزه‏ها، زن به جهت برترى عفت و حیا نمى‏تواند مانند مردان شاهد باشد و هیجانى مى‏شود و ناخواسته به او فراموشى دست مى‏دهد، پذیرفتنى نیست، چون موجب تضییع حقوق آنانى مى‏شود که بر ضد آنان شهادت داده مى‏شود.

۳.راه حل معتدل: خداوندى که انسان را آفرید و به همه اسرار نهفته درون آگاه است، فرموده: در امورى که مربوط به حقوق مردم است (حق الناس نه حق الله) به شهادت زنان ارزش و اعتبار داده بشود، لیکن به جهت محکم کارى دو شاهد زن در امورى که یک شاهد مرد لازم است، یا چهار شاهد زن در امورى که دو شاهد مرد لازم است، با شرایطى ارزش و اعتیار دارد. این عین عدل و منطبق با نظام تکوین است.
نابرابرى شهادت زن و مرد حکمت هایى دارد که در راستاى احقاق حقوق مردم وضع شده است که اگر تبلیغات یک سویه نگری اندیشه‏هاى فمینیستى کنار برود و با ژرفکارى‏هاى دقیق روانشناختى و توانمندى‏هاى موجود در نظام تکوین به مسئله نگاه شود، پرده از عظمت احکام نورانى اسلام برداشته مى‏شود و حقانیت این سخن روشن مى‏شود که به جهت حفظ حقوق و حرمت زن، زن باید زن بماند و مرد، مرد.

   پنجشنبه 5 بهمن 1396نظر دهید »

3 : چرا ارث زن نصف مرد است

جواب : بحث را به بخشهای زیر تقسیم میکنیم:

۱)آیا همیشه ارث زن نصف ارث مرد است؟

قانون ارث موضوع مالی و اقتصادی است که در اسلام بر پایه عدالت اجتماعی بنیان نهاده شده و در آن مسئولیت های اجتماعی و خانوادگی هر یک از زن و مرد رعایت شده است. اگر از درون نظام حقوق اسلام به ارث نگاه شود، سهم زنان که هیچ مسئولیت اقتصادی بر دوش ندارند و موظف به کسب روزی برای خانواده نیستند، کاملا منصفانه و ضامن کرامت و عزت نفس زن مسلمان است.

در زمان ظهور اسلام و نزول قرآن کریم، محرومیت زنان از ارث میان همه اقوام ملل بشری در سطح دنیا وجود داشت و زن به هیچ یک از عناوین همسر، مادر، دختر و یا خواهر ارث نمی برد. اسلام در زمینه ارث ، انقلاب به وجود آورد و اولین نظام حقوقی جهانی بود که به زنان حق ارث عطا کرد و تمام قوانین ظالمانه دوران جاهلیت را که بر پایه اعتقادات و آداب و رسوم قبیله ای بود منسوخ نمود. در دوران جاهلی نه تنها به زن ارث نمی دادند بلکه بدون توجه به رضایت او همانند دیگران اموال متوفی وی را به ارث می بردند. این قانون جاهلی به وسیله قرآن کریم منسوخ شد.

اسلام، احکام ارث را بر اساس جنسیت مرد یا زن بودن وضع نکرده ، بلکه براساس مسؤلیت مالی و موقعیتی است که این دو در خانوار دارند. در پاره ای از موارد زن بیش از مرد سهم می برد، بنابراین سهم ارث متناسب با نظرگاه کلی اسلام نسبت به خانواده، تقسیم وظایف و مسؤلیتها سازگار و عادلانه است.

در بحث ارث زنان سه فرض مطرح است که معمولا یک فرض آن ذکر می شود و از دو فرض دیگر غفلت می شود:

۱. در مواردی زن و مرد همتا و مساوی ارث می برند، مانند صورتی که میت (فرزند) پدر و مادر داشته باشد که هر کدام به طور یکسان یک ششم ارث می برند و سهم پدر به عنوان مرد بودن بیش از سهم مادر نیست.

۲. در مواردی زن کمتر از مرد ارث می برد، مانند دختر که کمتر از پسر ارث می برد.

۳. در مواردی سهم زن بیش از سهم مرد می باشد، مانند موردی که میت غیر از پدر و دختر، وارث دیگری نداشته باشد که در این جا پدر یک ششم می برد و دختر بیش از آن . نیز مانند موردی که میت دارای نوه باشد و فرزندان او در زمان حیات وی مرده باشند که در این جا نوه پسری سهم پسر را می برد و نوه دختری سهم دختر را، یعنی اگر نوه پسری دختر باشد و نوه دختری پسر باشد، دختر دو برابر پسر ارث می برد.

بنابراین ،سوال را به صورت کلی نمی توان طرح کرد که چرا ارث زن نصف مرد است، زیرا در مواردی ارث زن و مرد مساوی و در موارد دیگر ارث زن از مرد بیشتر است و فقط در برخی از موارد است که ارث از مرد کمتر است، پس بهتر است سؤال را این طور مطرح کنیم: چرا در برخی موارد ارث زنان نصف مردان است؟

۲)چرا گاهی ارث زن نصف ارث مرد است؟

امام رضا علیه السّلام در پاسخ به این سؤال فرمود: «زن وقتی که شوهر کرد، مالی به عنوان مهر می گیرد و هزینه زندگی وی بر عهدۀ مرد است و مرد باید نفقه و سایر مخارج زن را بدهد، ولی بر عهده زن چیزی نیست، از این جهت حق مرد بیشتر است».

امام صادق علیه السّلام فرمود :«علتش این است که اسلام سربازی را بر زن واجب نکرده و مهر و نفقه را بر مرد لازم شمرده است از جرائم اشتباهی که خویشاوندان مجرم باید دیه بپردازند ، زن از پرداخت دیه و شرکت با دیگران معاف است».

با توجه به این دو روایت و با نگاه به احکام دیگر اسلام متوجه می شویم که نصف شدن ارث زن نسبت به مردان در برخی موارد با توجه به مسئولیت های اقتصادی در خانواده و جامعه مانند دادن نفقه ومهر و دیه عاقله و شرکت در جهاد و پرداخت حقوق واجب اجتماعی که بر عهده مردان نهاده شده تنظیم شده است و دین اسلام برای ایجاد تعادل میان مسئولیت و حق این احکام را وضع نموده است .طبیعی است که دین اسلام وقتی مسئولیت مالی بیشتری را بر دوش مردان قرار داده حق بیشتری را نیز در ارث قرار داده تا بین مسئولیت و حق تعادل بر قرار شود. و چون به موضوع مهریه و نفقه(دادن خرج خانواده) نگاه کنیم بخشی از این حقوق(اموال مردان) به زنان برگشت می نماید.

گذشته از این که احکام ارث به لحاظ مصلحت های اجتماعی وضع شده و در مواردی که مصلحت اقتضا کند یا شخص تمایل داشته باشد که بازماندگانش به یک اندازه از اموال او بهره برند، می تواند از حق وصیت خود برای تقسیم سهام و برابری آن استفاده کند.

   پنجشنبه 5 بهمن 1396نظر دهید »

2 : ایا زن ناقص الایمان است

جواب : ايمان به چند معنا بكار رفته است: گاه ايمان، صرفا به مسأله اعتقاد، اعتقاد جازم و عقيده قلبى.

و آن گره و آن حالت جزم و يقين فكرى اطلاق مى‏شود كه ناشى از تفكر و ناشى از استدلال و ديگر ابزار شناخت است. انسان با تكيه و استفاده از ابزار مختلف شناخت به يك سلسله باورهايى مى‏رسد كه به آن باورها ايمان گفته مى‏شود، اين يك معناى ايمان است. ايمانى كه در اين سخن امام آمده به اين معنا نيست، به دليل تفسيرى كه به دنبالش هست. گاه ايمان، به معناى عمل و مسئوليت‏هاى ناشى از عقيده مى‏آيد، چرا كه ايمان تجلى عقيده در عمل است. وقتى عمل جلوه‏گاه عقيده انسان باشد، به نام ايمان و به اسم ايمان مطرح مى‏شود. ايمام آن اعمال ناشى و سرچشمه گرفته از اعتقاد قلبى انسان است. باز ايمان به اين معنا در قرآن و در متون اسلامى آمده، اما در سخن امام ايمان به اين معنا هم اطلاق نشده است، به علت تفسيرى كه خود امام دارد.

گاهى هم ايمان، به معناى عمل و مسئوليت‏هاى حاكى از اعتقاد است. در بسيارى از موارد، به عمل انسان و مسئوليت‏ها و عقايد باطنى كه آن عمل نشان دهنده و ارائه دهنده آنهاست، ايمان گفته مى‏شود. و معناى چهارمى هم ايمان دارد كه در موارد مختلف هم بكار رفته است. اين بار، ايمان به معناى عمل و مسئوليت‏هايى است كه در مقوله‏هاى حقوقى و در نظام ارزشى و به تعبير ديگر در شرع از انسان خواسته‏اند. به‏دنبال عقايدى كه انسان داشته است، شرع از او به مقتضاى آن عقايد، اين مسئوليت‏ها را خواسته است. ايمان، آن گونه مسئوليت‏هايى است كه شرع بر اساس عقايد انسان از او طلب مى‏كند. ايمان به اين معنا موارد استعمالش كم نيست در سخن امام (ع) ايمان به همين معنا به كار رفته است، چرا كه به دنبالش تفسير شده، «و امّا نقصان ايمانهنّ» يعنى اما اين كه مسئوليت‏هاى زن سبك است، كمتر است، دليلش اينست كه مى‏بينيم اسلام نماز و روزه را در زمان عادت ماهيانه‏اش از او نخواسته است.

مى‏بينيم در اينجا دقيقا ايمان به معناى مسئوليت‏هايى است كه شرع بر اساس عقايد از يك شخص خواسته است. اسلام از زن، مسئوليت‏هاى سنگين نخواسته است. نقصان ايمان به اين معنا و كمبود مسئوليت‏هايى كه بر عهده زن گذاشته شده و نقصان وظائفى كه از زن خواسته شده، نه اهانت به مقام زن است، نه كمبودى در شخصيت زن است و نه چيزى از مقام و منزلت زن مى‏كاهد بلكه اين كم كردن مسئوليت‏ها صرفا از آن تفاوت‏هاى فيزيكى و روحى ناشى مى‏شود.

   چهارشنبه 4 بهمن 1396نظر دهید »

1 : ایا زن ناقص العقل است

اورده اید (پس از مواجه شدن با هزاران صحبت غیر منطقی از طریق تحقیق دچار اختلال نظر شده ام) البته من نمیدانم که شما چرا تحقیقاتی واقعی انجام نداده اید.مثلا برای نمونه : حکمت 230 میگوید زن شر است اما نامه 31 می گوید زن مانند گل است ؛ خوب در اینجا اگر خوب تحقیق شود متوجه میشوید که در این خطبه ها كه امیرالمؤمنین‏علیه السلام را نسبت به زن بیان می‏كند كه آشكارا با حدیث دیگری در تناقض ظاهری است. پس باید به نحوی این تناقض حل شود؛ بدین نحو كه زن در نظر علی‏علیه السلام ریحانه است به استثنای بعضی از زنان كه شرّند؛ چنان كه بعضی از مردان شر هستند. یا این كه اشاره به زن مخصوصی است و منظورش شرارت آن زن می‏باشد كه احتمال دارد این حدیث مثل بعضی از احادیث دیگر، در جنگ جمل صادر شده باشد(منظور عایشه). اگر چه در شروحی كه بر نهج البلاغه نوشته شده، به تاریخ صدور این حدیث اشاره نرفته است. بعضی در خصوص فهم سخنان ائمه هدی‏علیهم السلام كه نیاز شدید به فقه الحدیث دارد نباید به سادگی سخن راند و ادعای تفاوت میان سخنان ائمه و قرآن که (زنان بزرگواری چون مریم، مادر عیسی، آسیه، زن فرعون، جناب خدیجه و فاطمه‏علیها السلام در مسابقه تقربّ گوی سبقت را از بسیاری مردان بلند مرتبه ربوده‏اند)ادعائی بس نابجا و بدون دلیل است.

یا نمونه بعدی که شما به ان استناد کرده اید مثلاً ( از مشاوره با انان بپرهیزید یا دوری کنید )آن گاه كه سپاهی را برای جنگ می‏فرستاد به آنان توصیه كرد كه از زنان دوری كنند. یا در نامه‏ای كه در صفّین نوشته از مشورت با زنان نهی فرموده كه از قرائن حالیه معلوم است، منظور مشورت نكردن با آنان در امور جنگی است، كه زنان برای جنگ آفریده نشده‏اند، لذا خدای تعالی جهاد را بر آنان واجب نكرده است، بلكه صفت گذشت و مهربانی در آنان، باعث شده كه به خوبی از عهده كارهایی چون: پرستاری و تربیت فرزند برآیند. همچنین در حول و حوش جنگ جمل، فرمایشاتی از آن حضرت در مذمت زنان صادر شده كه اشاره به فتنه گری عایشه دارد، از جمله ایمان زنان ناقص است. كه مقصودش شخص معینی است كه با ابهام بیان كرده است.

و نکته بعدی در اینکه زن ناقص عقل است این است که عقل مورد بحث، عقل ارزشى نیست، بلکه عقل سنجش است. توضیح: عقل یک وقت عقل سنجش یا نظرى است که مایه تکلیف است و هر انسان مکلفى مى‏بایست بهره‏اى از آن داشته باشد تا مشمول تکلیف گردد. این در دختران زودتر از پسران شکوفا مى‏شود، بدین جهت دختران سن تکلیفشان چند سال قبل از پسران است.
معناى دیگر عقل، عقل عملى یا ارزشى است. این عقل است که در روایات از آن تمجید شده است. این عقل آدمى را به عبادت خدا وامى‏دارد و مایه تحصیل بهشت است. (العقل ما عبد به الرحمان و اکتسب به الجنان) این عقل به منزله عقال (زانو بند شتر) هواهاى نفسانى را کنترل مى‏کند. [ در چنین عقلى مردان برزنان برترى ندارند، بلکه از پاره‏اى روایات برترى زنان فهمیده مى‏شود.
در عقل نظرى یا سنجشى به عقیده برخى روانشناسان، پسران از یک سن خاصى بر دختران سبقت مى‏گیرند.
علت تفاوت زن و مرد در عقل حسابگرى:
ممکن است برترى مردان بر زنان در عقل سنجشى، ناشى از تفاوت آنان در محیط کار و تجربه باشد؛ یعنى از نظر ذات و استعداد کاملاً یکسان هستند، کسى چون زنان به جهت وظایفى که طبیعت بر عهده زنان گذاشته است، کم تر از مردان
در اجتماع حضور و فعالیت دارند و کم تر از مردان، تجارت و فعالیت‏هاى اقتصادى بازارى دارند، بدین جهت مردان در عقل تجربى بر زنان سبقت گرفته‏اند.
ممکن است این برترى نه از جهت تجربه، بلکه از جهت ظرفیت وجودى مردان باشد، چون واقعیت این است که وزن، حجم و ظرفیت مغزى زنان نسبت به مردان متفاو ت است. در خور توجه است که زنان در تمام نژادها میزان ظرفیت، حجم و مقدار نخاعى آنان از مردان کمتر است. به همان نسبت در همه نژادها قدشان از مردان کوتاه تر است. مغز زن در تمامى نژادها صد تا دویست گرم از مرد کم تر است. این سبب اختلاف مردان با زنان در عقل و درک نظرى آنان مى‏گردد.

و نکته بعدی هم اگر در این خطبه از نقص عقل زنان یاد شده، در موارد دیگر از نقص عقل مردان نیز یاد شده است. نه کمال عقل در انحصار مردان است، و نه نقص عقل در انحصار زنان. هم بین زنان عده‏اى به کمال عقل راه یافته‏اند و هم میان مردان برخى به ضعف و نقص عقل مبتلا شده‏اند. امام على‏علیه‏السلام فرمود: «اعجاب المرء بنفسه برهان نقصه و عنوان ضعف عقله؛ مردى که خودپسند است، عقلش ناقص و ضعیف است».(غررالحکم، آمدی، ج2، 109) نیز فرمود: «اعجاب المرءبنفسه حمق؛ خودپسندى مرد دلیل حماقت و بى خردى او است». (همان، ج1، ص 311) یا حضرت در مذمت کوفیان فرمود: «فأنتم لا تعقلون؛ شما مردان کوفه عاقل نیستید».(نهج البلاغه، صبحی صالح، خ34.) نیز در مذمت مردم بصره فرمود: «خَفَّت عُقُولکم؛ عقل‏هاى شما سست است».(همان، ج14

   چهارشنبه 4 بهمن 1396نظر دهید »

شبهه 4 : چرا در آیۀ ۲۴ از سورۀ نساء صاحبان بردگان حق اینرا پیدا میکنند که حتی با کنیزکان شوهردار نیز نزدیکی کنند؟

جواب : رابطۀ زن و شوهر بودن یک رابطۀ اعتباری است و نه یک امر حقیقی.  در اسلام یکی از راههای برقراری این رابطه، خواندن «صیغۀ عقد» است. یکی دیگر از سببهای برقراری این رابطه مالکیت است ولی دارای شروط زیر است:

۱. مالك، كنيزش را به ازدواج شخص ديگر درنياورده باشد.

۲. مالك، كنيز را به ديگرى نبخشيده باشد.

۳.اگر كنيز با شخصِ ديگرى ازدواج كرده باشد يا او را به ديگرى بخشيده باشند، پس از سپرى شدن مدّت زمان عده‏ى طلاق با شوهرش يا تمام شدنِ زمان بخشش، مجدداً كنيز بر مالكش حلال مى‏شود.

۴. كنيز در حالِ گذراندن ايّام عدّه (عدّه‏ى طلاق از شوهر قبلى‏اش) يا ايام استبراء (در آنجا كه محلّل واقع شده)، نباشد.

۵. قبلًا پدر مالك كنيز با كنيز، نزديكى نكرده باشد.

۶. كنيز، بين چند صاحب مشترك نباشد.

۷. قبلًا فرزند مالك كنيز با او نزديكى نكرده باشد.

۸. كنيز با مولايش قرارداد نبسته باشد كه پول خود را بدهد تا آزاد شود (در اصطلاح مُكاتَب نباشد).

۹. كنيز، كاملًا تحت تصرّف مالك باشد.

نظر به اینکه اسلام علیرغم برداشتن بسیاری از احکام سنگین بردگی برخی از آنها را سر جایشان باقی گذاشت، کنیز و برده حق این را نداشتند که بدون اذن مالک ازدواج کنند و این فرمان بدون شک برای کنیزان مفیدتر بود زیرا اگر صاحب بدانها نظر داشت نمیگذاشت با کسی هم ازدواج کنند و این باعث آزار بیشتر آنان میشد ولی چنانکه در بالا آمد اگر کنیز با کسی ازدواج میکرد صاحبش دیگر حق نزدیکی با وی را نداشت. ضمن اینکه اگر کنیز برای صاحبش بچه میاورد آزاد بود پس این حق نزدیکی برای خود کنیز هم عواقب مثبتی داشت.

در ضمن کنیز مجبور نبود حتما به نزدیکی با صاحب خود تن در دهد بلکه میتوانست طبق بند(۸) که در قرآن آمده است برای آزادی با صاحب خود قرارداد ببندد و حق آزادی خویش را با کار کردن بپردازد.

پس پیوند زناشویی کنیزان بعد از کنیز شدن منقطع میشد و این کنیز شدن مثل طلاق بود. پس کنیز دیگر شوهردار محسوب نمیشد وگرنه طبق بند(۶) در متن بالا، بیش از یک مرد حق نزدیکی با یک کنیز را(درست مثل هر زن آزاد) نداشت. پس بعد از ایام عده بعد از کنیزی، کنیز بر صاحب جدید خود حلال میشد و میتوانست به طرق بالا برای آزادی خود تلاش کند.

   چهارشنبه 4 بهمن 1396نظر دهید »

1 2 3 4 ...5 ... 7 ...9 ...10 11 12 ... 31

آخرین نظرات
  • صهباء  در خیلی با نمک
  •  در صحیح مسلم را بیشتر بشناسیم
حقانیت شیعه