حضرت علی و حوض کوثر

در این جا برای روشن شدن بیشتر، نخست نظر شما را به چند روایت - که از طریق روایات اهل تسنن نقل شده، و بیانگر برتری حضرت علی (ع) بر همه اصحاب، و خلافت آن حضرت می‏باشد - جلب نموده و سپس به نقل چند روایت از شیعه می‏پردازیم:

1- رسول خدا (ص) به حضرت زهرا (س) فرمود: «یا فاطمة! انی غدا مقیم علیا علی حوضی و صاحب لوای…; ای فاطمه! من فردای قیامت، علی (ع) را بر حوض کوثر منصوب می‏کنم، که او پرچمدار من است.» (5)

2- نیز فرمود: «اعطیت فی علی خمسا هن احب الی من الدنیا و ما فیها… و اما الثالثة فوقف علی عقر حوضی، یسقی من عرف من امتی; در مورد علی (ع) به من پنج امتیاز داده شده که آنها برای من محبوب‏تر است از دنیا و آنچه در دنیا است…، سومی آن این است که علی (ع) بر پایانه حوض من می‏ایستد، و آنان را که از امت من به نیکی می‏شناسد، از آب آن می‏نوشاند.» (6)

3- نیز به علی (ع) فرمود: «انک غدا علی الحوض خلیفتی، و انک اول من یرد علی الحوض; تو فردای قیامت‏بر حوض کوثر جانشین من هستی، و تو نخستین کسی هستی که در کنار حوض بر من وارد می‏گردی.» (7)

4- نیز فرمود: «والذی نفسی بیده، انک لذواد عن حوضی یوم القیامة تذود کما یزاد البعیر الضال عن الماء بعصا معک من عوسج; تو در قیامت واردین بر حوض من (از منافقان و کفار) را با عصای عوسج که به همراه داری رد می‏کنی، همان گونه که شتر غریب و گم شده، از آب رد می‏شود.» (8)

5- رسول خدا (ص) در ضمن گفتاری در شان علی (ع) فرمود: «علی (ع) صاحب حوض من است، دشمنانش را از آن دور می‏کند، و به دوستانش از آب آن می‏نوشاند، کسی که از آن آب ننوشد، همیشه به طور ابدی، تشنه می‏ماند، و هرگز سیراب نمی‏شود، و کسی که از آن شربتی بنوشد، دیگر رنجی نمی‏برد، و هرگز تشنه نمی‏شود.» (9)

6- نیز فرمود: «… کوثر، نهری در بهشت است که عرض وطول آن بین مشرق و مغرب است، هر کس از آن بنوشد دیگر تشنه نمی‏شود، هر کس با آب آن وضو بسازد، آن چنان پاک می‏شود که غبار بر او نمی‏نشیند، آن کس که عهد مرا شکسته، و در قتل اهلبیت من شرکت نموده باشد از نوشیدن آب آن محروم خواهد شد.» (10)

آخرین سخن آن که پیامبر (ص) فرمود: «من لم یؤمن بحوضی فلا اورده الله حوضی; کسی که معتقد به وجود حوض کوثر من در قیامت نباشد، خداوند او را بر آن وارد نمی‏کند.» (11)

1. کوثر، 1.

2. مجمع البیان، ج‏10، ص‏549.

3. صحیح مسلم، طبق نقل مجمع البیان، ج‏10، ص‏549.

4. مجالس شیخ مفید، ص‏173; بحار، ج‏8، ص‏18 و 25.

5. مناقب ابن مغازلی شافعی، ص‏151و 188.

6. ذخائر العقبی، ص‏155; فضائل الصحابه ابن حنبل، ج‏2، ص‏661.

7. مناقب ابن مغازلی شافعی، ص‏238.

8. تاریخ دمشق، ج‏42، ص‏140; مناقب خوارزمی، ص‏109.

9. امالی شیخ صدوق، ص‏168; بحارالانوار، ج‏8، ص‏19.

10. بحار، ج‏8، ص‏24.

11. احتجاج طبرسی، مطابق مدرک قبل، ص‏19.

   یکشنبه 21 آبان 1396نظر دهید »

سوال : این حوضی (حوض کوثر) که می گویید در قیامت هست حوض آب است ؟ در قران که به چنین حوضی اشاره نشده است. الله متعال که آیه های زیادی را در قران در وصف قیامت آورده اند.

پاسخ: واژه کوثر یک معنی جامع و وسیعی دارد و به معنی خیر فراوان است، مفسران در ذیل آیه «انا اعطیناک الکوثر; ما به تو کوثر عطا کردیم‏» (1) معانی و مصداق‏های مختلف و متعدد ذکر نموده‏اند، یکی از آنها این که منظور از آن حوض کوثر است، در روایت آمده وقتی که سوره کوثر نازل شد، پیامبر (ص) بر فراز منبر رفت و این سوره را تلاوت کرد، وقتی که پایین آمد، اصحاب عرض کردند: «کوثر چیست که خداوند به تو عطا کرده است؟» آن حضرت در پاسخ فرمود: «نهری است در بهشت، سفیدتر از شیر و صاف‏تر از قدح (بلور)، در دو طرف آن قبه‏هایی از در و یاقوت قرار دارد…» (2) نیز روایت‏شده: انس بن مالک می‏گوید: رسول خدا (ص) به میان ما آمد، او را خوشحال دیدیم، از راز آن پرسیدیم، فرمود: هم اکنون سوره‏ای بر من نازل شد، آنگاه سوره کوثر را خواند، سپس فرمود: آیا می‏دانید کوثر چیست؟ عرض کردیم خدا و رسولش بهتر می‏داند، فرمود: «کوثر نهری است که خداوند خیر و برکت فراوانی آن را به من خبر داده است، آن نهر همان حوضی است که امت من در روز قیامت، در کنار آن می‏آیند، در کرانه آن ظرف هایی به عدد ستارگان آسمان وجود دارد، گروهی از امت من کنار آن می‏آیند، به خدا عرض می‏کنم: «این‏ها، از امت من هستند» (پس اجازه بده از آب این حوض بنوشند) خداوند می‏فرماید: تو ندانی که این افراد بعد از تو (با خاندانت) چه کردند، و چه حادثه‏های تلخی پدیدار ساختند؟» (3)
توضیح بیشتر درباره حوض کوثر

از روایات اهل تسنن و تشیع، فهمیده می‏شود که حوض کوثر بخشی از بهشت است که در روز قیامت پدیدار می‏شود، و بسیار عمیق و بزرگ و وسیع است، به طوری که بین مشرق و مغرب را فرا گرفته است، آب آن بسیار شیرین، زلال، لطیف و صاف است، هر کس از آن بنوشد، دیگر تشنه نمی‏گردد، و از کسانی است که وارد بهشت می‏شود، ساقی اصلی کوثر، شخص رسول خدا (ص) است، و آن حضرت در همان جا، حضرت علی (ع) را جانشین خود در آب دادن به افراد نموده است، و طبق بعضی از روایات، خود حضرت علی (ع) ساقی کوثر است، و شیعیان و دوستانش را از آب کوثر می‏نوشاند، ولی دشمنان و منافقان را از آنجا طرد می‏کنند، بی‏آن که آنها از آن آب بنوشند، با این که سخت تشنه هستند. و در تعبیر دیگر آمده: آن حضرت، منافقان و مخالفان را با عصای عوسج (که از درخت تیغ دار به دست آمده) آن چنان از حوض کوثر دور می‏کند، که شتر گم شده و غریب را صاحبش از آب دور می‏سازد.

از ابن عباس روایت‏شده: هنگامی که سوره کوثر بر رسول خدا (ص) نازل شد، علی (ع) از آن حضرت پرسید: «کوثر چیست؟» پیامبر (ص) در پاسخ فرمود: «نهری است که خداوند به وسیله آن بر من کرامت و امتیاز بخشیده است.» علی (ع) عرض کرد: ای رسول خدا! این نهر، بسیار ارجمند است، آن را برای ما تعریف کن، پیامبر (ص) فرمود: «آری ای علی! کوثر نهری است که در زیر عرش الهی جریان دارد، آب آن سفیدتر از شیر، و شیرین‏تر از عسل، و لطیف‏تر از روغن است، ریگ‏های درون آن از زبرجد و یاقوت و مرجان است، علف آن زعفران، و خاک آن مشک خوشبو و پایه‏های آن در زیر عرش استوار شده است.» سپس رسول خدا (ص) دستش را آرام بر پهلوی علی (ع) زد و فرمود: «ای علی! این نهر برای من و برای تو و برای دوستان تو بعد از من می‏باشد.» و مطابق روایت دیگر از ابن عباس، عمق این حوض به اندازه هفتاد هزار فرسخ است. (4)

   یکشنبه 21 آبان 1396نظر دهید »

شبهه 3 : اگر چنانكه شما مي گوييد مراد از اين آيت اين باشد كه بايد زكات در حالت ركوع داده شود پس واجب است كه زكات پرداختن در ركوع شرط موالات يعني دوست گرفتن باشد و بنابراين مسلمان بايد تنها علي را ولي بگيرد، و حسن و حسين و غيره را دوست و ولي خود قرار ندهند. زيرا آنان در حالت ركوع زكات نپرداخته اند.

پاسخ : چه کسي گفته که شرط ولي، دادن زکات در حال رکوع است؟ رسول خدا تقاضاي ياور کرده و خدا با اشاره به واقعه اي خارجي که اتفاق افتاده و مي توانند با يک سوال از آن با خبر شوند؛ “الذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة و يؤتون الزکاة و هم راکعون” را به عنوان “ولي” مؤمنان بعد از خدا و رسول و به عنوان اجابت دعاي پيامبر معرفي مي کند. بنا بر اين لازم نيست همه کساني که توسط پيامبر به عنوان ولي مؤمنان بعد از ايشان خواهند آمد ، در رکوع زکات بدهند همچنان که لازم نيست همه کساني که مصداق اهل بيت و معصوم خواهند بود ، زير عبا با پيامبر باشند.


موضوعات: پاسخ به شبهات
   یکشنبه 21 آبان 1396نظر دهید »

شبهه 2 : تو گفتي بر نزول اين آيه در حق علي اجماع است. ما تو را از اين ادعا مي بخشيم و ميگوييم فقط يك سند صحيح بياور اگر راست ميگويي. و آن روايت كه از ثعلبي وارد كردي ضعيف است، زيرا در راويان آن مردماني متهم به دروغ و بي ديني وجود دارند. و اما ابن مغازلي واسطي در كتاب خود دروغهاي عجيبي جمع كرده اند كه بر كمترين حديث شناس آن دروغها پوشيده نيست.
پاسخ : جمهور مفسرين و محدثين اهل سنت در کتب معتبر خود آورده اند که این ایه در مورد حضرت علی است از قبيل: شواهد التنزيل (حاکم حسکاني حنفي) ج 1 ص 161 ح 216 و 217 و 218 و 219 و 221 و 222 و 223 و 224 و 225 و 226 و 227 و 228 و 229 و 230 و 231 و 232 و 233 و 234 و 235 و 236 و 237 و 238 و 239 و 240 و 241 ط بيروت _ مناقب علي بن ابيطالب (ابن مغازلي شافعي) ص 311 ح 354 و 355 و 356 و 357 و 358 _ کفايةالطالب (گنجي شافعي) ص 228 و 250 و 251 ط الحيدريه _ ذخائر العقبي (محب الدين طبری شافعي) ص 88 و 102 _ المناقب (خوارزرمي حنفي) ص 187 _ ترجمة الامام علي بن ابيطالب از تاريخ دمشق (ابن عساکر شافعي) ج 2 ص 409 ح 908 و 909 _ الفصول المهمه (ابن صباغ مالکي) ص 123 و 108 _ الدرّ المنثور (سيوطي) ج 2 ص 293 _ فتح القدير (شوکاني) ج 2 ص 53 _ التسهيل لعلوم التنزيل (کلبي) ج 1 ص 181 _ الکشاف (زمخشری) ج 1 ص 649 _ تفسير (طبری) ج 6 ص 288 و 289 _ زاد المسير في علم التفسير (ابن جوزی حنبلي) ج 2 ص 383 _ تفسير (قرطبي) ج 6 ص 219 و 220 _ التفسير المنير لمعالم التنزيل (جاوی) ج 1 ص 210 _فتح البيان في مقاصد القرآن (صديق حسن خان) ج 3 ص 51 _ اسباب النزول (واحدی) ص 113 ط الحلبي مصر _ لباب النقول (سيوطي) در حاشيه تفسير (الجلالين) ص 213 _ تذکرة الخواص (سبط بن جوزی حنفي) ص 15 ط الحيدريه _ نور الابصار (شبلنجي) ص 71 ط العثمانيه _ ينابيع الموده (قندوزی حنفي) ص 115 ط اسلامبول _ تفسير (فخر رازی) ج 12 ص 26 و 20 ط البهيه مصر _ تفسير (ابن کثير) ج 2 ص 71 ط دار احياء الکتب _ احکام القرآن ( جصاص) ج 4 ص 102 ط عبد الرحمن محمد _ مجمع الزوائد (هيثمي) ج 7 ص 17 _ نظم درر السمطين (زرندی حنفي) ص 86 و 88 _ شرح نهج البلاغه (ابن ابي الحديد) ج 13 ص 277 ط مصر با تحقيق محمد ابو الفضل _ الصواعق المحرقه (ابن حجر) ص 24 ط الميمنيه _ انساب الاشراف (بلاذری) ج 2 ص 150 ح 151 ط بيروت _ تفسير (نسفي) ج 1 ص 289 _ الحاوی للفتاوی (سيوطي) ج 1 ص 139 و 140 _ کنز العمال (متقي هندی) در حاسيه مسند (احمد بن حنبل) ج 5 ص 38 _ جامع الاصول (ابن اثير) ج 9 ص 478 _ الرياض النضره (محب الدين طبری) ج 2 ص 273 و 302 _ مطالب السئوول (ابن طلحه شافعي) ج 1 ص 87 _ معالم التنزيل (بغوی) در حاشيه تفسير المخازن (علاءالدين بغدادی) ج 2 ص 55 _ فرائد السمطين (حمويني) ج 1 ص 11 و 190 ح 150 و 151 و 153 ط 1 .
و بالاخره اکثر رجال علم و دانش اهل سنت تصديق نموده اند نقلا از سدی و مجاهد و حسن بصری و اعمش و عتبة بن ابي حکيم و غالب بن عبد الله و قيس بن ربيعه و عباية بنربعي و عبد الله بن عباس (حبر امت و ترجمان قرآن ) و ابوذر غفاری و جابر بن عبد الله انصاری و عمّار و ابو رافع و عبد الله بن سلام و غيرهم که اين آيه شريفه در شأن علي بن ابيطالب (ع) نازل گرديده و هر يک به عبارت و الفاظ مختلفه ذکر نموده اند زماني که آنحضرت در حال رکوع نماز انگشتر خود را در در راه خدا انفاق و بسائل داد اين آيه شريف نازل گرديد.


موضوعات: پاسخ به شبهات
   یکشنبه 21 آبان 1396نظر دهید »

مناظره‌ي علماي شيعه و سني


در مدرسه‌ي نظاميه‌ي بغداد

زمان: قرن پنجم هجري

 اين مناظره در دوران حكومت سلجوقيان در مدرسه نظاميه بغداد روي داده و «مقاتل بن عطيه» آن را به نگارش درآورده است.

نسخه‌ي دست‌نويس اين مناظره، در سال 1300 هـ.ق در كتابخانه‌ي راجا محمودآباد يافت شد و نخستين بار در سال 1402 هـ .ق  تحت عنوان «همايش علماي بغداد» در بيروت به چاپ رسيد.

چنانكه در مقدمه‌ي نگارنده ذكر شده، اين مناظره‌ها سه روز به طول انجاميده و ما نيز آن را در سه بخش مجزا آورده‌ايم. ضمناً، مطابق با آنچه در متن اصلي آمده، فقيه شيعه را با عنوان «علوي» و فقيه سني را با لفظ «عباسي» نام مي‌بريم.

علاوه بر فقهاي شركت كننده، سه شخصيت ديگر در انجام اين مناظره نقش داشته‌اند كه عبارتند از:

-          دعوت كننده‌ي مناظره: ملك شاه، فرزند آلب ارسلان سلجوقي

-          اداره كننده‌ي جلسه: خواجه نظام الملك، وزير ملك شاه

-          منشي و نويسنده‌ي جلسه: مقاتل بن عطيه.

ملك شاه

او فرزند آلب ارسلان، محمد بن داوود بن ميكائيل بن سلجوق ملقب به جلاال الدوله، پادشاهي نيك‌سيرت بود، چندان كه وي را «سلطان عادل» لقب داده بودند. بنا بر نقل ابن‌خلكان در كتاب وفيات الاعيان، «وي براي آباداني سرزمين‌ها كوشش بسيار كرد و در زمان او، راه‌هاي امن و بي‌خطر بودند، به گونه‌اي كه كاروان‌ها بدون محافظ و نگهبان از ماوراء النهر تا شام، ره مي‌پيمودند و افراد، به تنهايي يا به اتفاق هم، فارغ از بيم و هراس سفر مي‌كردند.

قلمرو حكومت ملك شاه، همه‌ي سرزمين‌ها، از ماوراءالنهر و جزيرة العرب و شام را شامل مي‌شد به جز ممالك مغرب، در همه جا به نام او خطبه خوانده مي‌شد، به گونه‌اي كه در سايه‌ي حكمراني او، خليفه‌ي عباسي قدرت چنداني نداشت و حتي بغداد نيز تحت سيطره‌ي نفوذ و حكومت او قرار داشت»[1].

ابن خلكان درباره‌ي علت مرگ ملك شاه چنين آورده است: وي در شوال سال 485 به قصد شكار از بغداد خارج شد و به منطقه‌ي «دجيل» عزيمت كرد. در آنجا حيواني را شكار كرد و از گوشت آن خورد و بيمار شد و به بغداد بازگشت و دو روز بعد درگذشت. اين احتمال وجود دارد كه او را مسموم كرده باشند»[2].

ابن خلكان معتقد است كه «مقتدي بأمرالله»، خليفه‌ي عباسي، در مرگ ملك شاه نقش داشته است و اهل سنت براي كشتن او و خواجه نظام‌الملك توطئه كرده بودند، زيرا آن دو به تشيع گرايش داشتند»[3].

بديهي است كه اهل سنت بدون همكاري و هماهنگي با صاحب منصبان و اطرافيان خليفه‌ي عباسي نمي‌توانستند چنين توطئه‌اي را به مورد اجرا گذارند. از طرفي، خويشاوندان ملك شاه كه از زمان به قدرت رسيدن او با وي سر ستيز داشتند، ممكن است در قتل او نقش داشته باشند.

 خواجه نظام الملك

نام او ابوعلي، حسن بن علي بن اسحاق بن عباس، قوام الدين طوسي ملقب به «نظام الملك» است در ابتدا كه به مدت ده سال وزير آلب ارسلان بود و پس از مرگ وي مملكت را به فرزند او «ملك شاه» سپرد و به مدت بيست سال، همه‌كاره‌ي دربار ملك شاه بود.

او مردي دانش دوست و هنرپرور بود كه نخستين بار براي ترويج علم، مدرسه و مكتب خانه تأسيس كرد و در سال 457 هـ ، مدرسه‌ي نظاميه بغداد را بنا نهاد. اهل علم و ادب و شعر از حمايت و پشتيباني وي برخوردار بودند و سراي او محلي براي برگزاري محافل علمي بود.

بنا به گفته‌ي ابن خلكان، خواجه نظام الملك در رمضان 485 هـ . به دست يك جوان ديلمي كه خود را به هيأت درويشان درآورده بود، به قتل رسيد.

بسياري از شاعران، از جمله مقاتل بن عطيه كه داماد خواجه بود، در رثاي وي اشعاري سروده‌اند.[4]

 مقاتل بن عطيه

نام او ابوالهيجاء، مقاتل بن عطيه‌ي بكري حجازي، ملقب به «شبل الدوله» بود. وي از فرزندان امراي عرب و از جمله‌ي اهل ادب و شعر بود و در حدود سال 505 بدرود حيات گفت.

 شرح كامل مناظره (بنا بر نقل مقاتل بن عطيه)

 روزي يكي از علماي بزرگ شيعه به نام «حسين بن علي علوي» در محضر ملك شاه حاضر شده بود. پس از خروج وي، عده‌اي از اهل مجلس زبان به استهزاء و ريشخند وي گشودند.

شاه آنان را خطاب كرد و گفت: از چه رو وي را ريشخند مي‌كنيد؟

پاسخ دادند: مگر حضرت پادشاه نمي‌دانند كه او از كافران بود و لعنت و غضب خداوند شامل حال آنان است؟

پادشاه با تعجب پرسيد: يعني او مسلمان نبود؟

گفتند: نه، او شيعه بود!

شاه پرسيد: «شيعه» يعني چه؟ آيا شيعيان يكي از فرقه‌هاي مسلمانان نيستند؟

 يكي از آنان پاسخ داد: نه، آنان خلافت ابوبكر و عمر و عثمان را قبول ندارند.

شاه گفت: مگر ممكن است كه از ميان مسلمانان كسي خلافت اين سه نفر را قبول نداشته باشد؟

مرد پاسخ داد: آري، شيعيان چنين عقيده‌اي دارند.

شاه پرسيد: اگر آنان خلافت اين صحابه را قبول ندارند، چرا مسلمانان آنان را «مسلمان» مي‌نامند؟

مرد گفت: من هم به همين دليل عرض كردم كه آنان كافر هستند.

شاه مدتي به فكر فرو رفت و سپس گفت: چاره‌اي نيست، بايد وزيرمان، خواجه نظام الملك را فراخوانيم و مسأله را از وي جويا شويم …

وقتي خواجه نظام المك به حضور شاه رسيد، ملك شاه از او پرسيد: آيا شيعيان، مسلمان به شمار مي‌آيند؟  

نظام الملك پاسخ داد: اهل سنت در اين‌باره اختلاف نظر دارند‌. گروهي معتقدند از آنجا كه شيعيان به يگانگي خداوند و نبوت رسول خدا گواهي مي‌دهند و نماز مي‌خوانند و روزه مي‌گيرند، مسلمان هستند، اما عده‌اي هم شيعيان را كافر مي‌دانند.

شاه پرسيد: عده‌ي آنان چند نفر است؟

وزير گفت: عده دقيق آنان را نمي‌دانم، اما آنان تقريباً نيمي از جمعيت مسلمانان را تشكيل ميدهند.

شاه گفت: يعني نيمي از مسلمانان، كافر هستند؟!

نظام الملك پاسخ داد: عرض كردم، برخي از علماي اهل سنت آنان را كافر مي‌شمارند، اما من آنان را كافر نمي‌دانم.

شاه پرسيد: آيا مي‌تواني علماي شيعه و علماي اهل سنت را به حضور ما بياوري تا حقيقت بر ما آشكار شود؟

خواجه گفت: اين كار خطرناك است و در صورت انجام چنين امري، من درباره‌ي آينده‌ي كشور و حكومت هراسانم!

شاه گفت: چرا؟ از چه مي‌ترسي؟

وزير پاسخ داد: زيرا مسأله‌ي شيعه وسني، موضوع ساده‌اي نيست، مسأله‌ي حق و باطل در ميان است و تاكنون بر سر آن خون‌هاي بسيار ريخته شده، كتابخانه‌ها به آتش كشيده شده، ده‌ها كتاب و دايرة المعارف تدوين گرديده وجنگ‌ها بر پا شده است!

پادشاه جوان با شنيدن اين پاسخ، شگفت‌زده شد، مدتي به فكر فرو رفت وگفت: اي وزير! تو خوب مي‌داني كه خداوند، ما را حكومتي باشكوه ولشكرياني توانمند عطا فرموده و بر ماست كه شكر اين نعمت به‌جا آوريم؛ و شكر و سپاس خداوند به آن است كه حقيقت را دريابيم وگمراهان را به راه راست هدايت كنيم. از ميان اين دو گروه، يكي بر حق و ديگري در مسير باطل است. بايد حق را تشخيص دهيم و از آن پيروي كنيم و باطل را نيز بشناسيم و از آن دوري گزينيم. پس بهتر آن است كه جلسه‌اي با شركت علماي شيعه و سني و در حضور فرماندهان لشگر و نويسندگان و ديگر صاحب‌منصبان برپا كنيم و اگر معلوم شد كه حق با اهل سنت است، شيعيان را به اجبار سني كنيم.

وزير گفت: اگر شيعيان نپذيرفتند كه مذهب خود را تغيير دهند، آن گاه چه مي‌كني؟

شاه پاسخ داد: آنان را مي‌كشيم!

وزير گفت: آيا ممكن است نيمي از مسلمانان را بكشيم؟

شاه پرسيد: پس چاره چيست؟

وزير گفت: بهتر است از اين كار منصرف شويد …

گفتگوي پادشاه و وزير دانا پايان يافت، اما شاه تمام آن شب را بيدار بود و درباره‌ي موضوع فكر مي‌كرد. فرداي آن روز، ديگربار خواجه نظام الملك را فرا خواند و به او گفت: درباره‌ي اين مسأله فكر كردم و به اين نتيجه رسيدم كه علماي دو گروه را دعوت كنيم و با توجه به بحث‌ها و مناظرات طرفين، تعيين كنيم كه حق با كدام يك از آنهاست؛ اگر حق با اهل سنت بود، شيعيان را با اندرز و موعظه‌ي نيكو و وعده‌ي مال و ثروت و مقام، به مذهب تسنّن فرا مي‌خوانيم، چنان كه رسول خدا (ص) نيز براي تأليف قلوب و و نرم كردن دل‌ها چنين مي‌كرد. بدين ترتيب خدمتي به اسلام و مسلمين خواهيم كرد …

وزير گفت: فكر خوبي است، اما من از انجام چنين مناظره‌اي بيمناكم.

شاه گفت: ديگر از چه مي‌هراسي؟

وزير پاسخ داد؟ مي‌ترسم شيعيان بر اهل سنت چيره گردند و برهان‌ها و دلايل آنان بر ما برتري يابد و مردم به شك و شبهه دچار شوند.

پادشاه پرسيد: يعني ممكن است چنين اتفاقي رخ دهد؟

وزير گفت: بله، زيرا شيعيان براي اثبات حقانيت مذهب و عقيده‌ي خود، دلايل محكم و برهان‌هايي آشكار از قرآن و احاديث شريف ارائه مي‌كنند.

پادشاه كه از اين حرف‌ها قانع نشده بود، به وزير گفت:

چاره‌اي نيست، بايد علماي هر دو طرف در محضر ما حاضر گردند تا حق را از باطل تشخيص دهيم.

*   *             *

وزير، يك ماه مهلت خواست تا مقدمات كار را مهيا كند. پادشاه نپذيرفت و در نهايت قرار بر آن شد كه پانزده روز بعد، جلسه برگزار گردد.

در طي مدت مذكور، خواجه نظام الملك ده نفر از علماي اهل سنت و ده نفر از علماي شيعه را كه در تاريخ و فقه و اصول و حديث، سرآمد علما بودند، فراخواند و مقرّر شد كه در همان روزها كه مقارن با ماه شعبان بود، جلسه‌اي در مدرسه‌ي نظاميه‌ي بغداد برپا شود، به شرط آن كه:

اولاً، مناظره به صورت مستمر از صبح تا عصر – به جز وقت نماز و غذا و استراحت – ادامه داشته باشد.

ثانياً، در بحث‌ها به منابع و مآخذ مكتوب و موّثق استناد شود و به شنيده‌ها و شايعات استدلال نكنند.

ثالثاً، متن مباحثات به نگارش درآيد.


موضوعات: مناظره ها
   شنبه 20 آبان 1396نظر دهید »

1 ... 20 21 22 23 24 25 ...26 ...27 28 30 31

آخرین نظرات
  • صهباء  در خیلی با نمک
  •  در صحیح مسلم را بیشتر بشناسیم
حقانیت شیعه
 
مداحی های محرم