شبهه 9 : اميرالمؤمنين (عليه السلام)، ثروت نداشته است. شما شيعيان در تاريخ نوشتهايد که اميرالمؤمنين (عليه السلام) از مال دنيا، چيزي را نداشته است. کسي که زکات نقره ميدهد، بايد ثروت کلاني از نقره داشته باشد تا بتواند از آن زکات بدهد. خود نقره، حتما بايد به نصاب برسد و از حد نصاب هم سال بگذرد تا بر آن، زکات واجب شود. اميرالمؤمنين (عليه السلام) اينچنين نبوده است.
پاسخ : کلمه زکات که در اينجا آمده است، همان معناي مصطلح نيست. اول شما ثابت کنيد که به همان معناي مصطلح است، سپس اشکال کنيد. مراد از زکات، معناي لغوي آن است که به معناي طهارت و نمو و برکت و مدح است. در قرآن هم از اين تعابير، زياد به کار رفته است. در رابطه با حضرت ابراهيم و اسحاق و يعقوب (عليهم السلام) آمده است:
وَ أَوْحَيْنَا إِلَيْهِمْ فِعْلَ الْخَيْرَاتِ وَ إِقَامَ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءَ الزَّكَاةِ وَ كَانُوا لَنَا عَابِدِينَ (سوره أنبياء/آيه73(
در مورد حضرت اسماعيل (عليه السلام) آمده است:
وَ كَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ بِالصَّلَاةِ وَ الزَّكَاةِ وَ كَانَ عِنْدَ رَبِّهِ مَرْضِيًّا (سوره مريم/آيه55(
خيلي واضح و روشن است که زکات در شرايع گذشته، به اين شکلي که ما داريم نبوده است؛ يعني کسي که گندم و جو و طلا و نقرهاش به حد نصاب برسد. بلکه مراد از زکات، همان معناي لُغَوي است که اينها پاک ميساختند و نمو ميدادند و برکت ميآوردند. همانطوري که نمازهاي آنها هم مانند نمازهاي ما نبوده است و شايد نماز در آنها، به معناي دعا و نيايش باشد. همچنين در اين آيه:
قَدْ أَفْلَحَ مَنْ تَزَكَّى ـ وَ ذَكَرَ اسْمَ رَبِّهِ فَصَلَّى (سوره أعلى/آيات14ـ15)
آيا در اينجا هم منظور کسي که زکات مالش را بيرون آورد؟ يا کسي که خودش را پاک و تزکيه کرد؟
در اين آيه چطور:
الَّذِي يُؤْتِي مَالَهُ يَتَزَكَّى (سوره ليل/آيه18)
پس، کلمه زکات در اينجا، ثابت نيست که به معناي زکات مصطلح و اخراج مال معين از اموالي که به حد نصاب رسيده است، باشد.
شما از کجا ميگوييد که علي بن أبي طالب (عليه السلام) در اين حد، اموال نداشت؟ آقا اميرالمؤمنين (عليه السلام) در زمان نبي مکرم (صلي الله عليه و آله و سلم)، همانند ديگر مجاهدين در جنگها شرکت ميکردند و پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله و سلم) هم غنائم جنگي را بين همه توزيع ميکرد و از جمله آنها، اميرالمؤمنين (عليه السلام) بود که از اين غنائم ميگرفت. شايد در بعضي از اين موارد، چندين برابر حد نصاب، در اختيار اميرالمؤمنين (عليه السلام) قرار ميگرفت. شايد اميرالمؤمنين (عليه السلام) به خاطر اينکه آن اموال در اختيارش بود، زکات متعلق به آن اموال را داده است، چون در غنائم، لازم نيست که سال بر آن بگذرد. مانند خمس در أرباح مکاسب که مستحب است کسي که ربح ميکند، خمس خود را در همان روز بدهد. در زکات نقدين، اميرالمؤمنين (عليه السلام) منتظر اين نبود که سال بر آن بگذرد، در همان لحظه، زکات آن را حساب کرده و به سائل داده است.
اينها همه بهانههاي بنياسرائيلي است. اينکه اميرالمؤمنين (عليه السلام) فقير بوده، نه، اميرالمؤمنين (عليه السلام) نميخواست مالي بر مال انباشته کند. خود حضرت در نامه 45 نهج البلاغه که به عثمان بن حنيف مينويسد، ميگويد:
قسم به خدا! اگر بخواهم از بهترين و لذيذتري غذاها بخورم و بهترين و گرانقيمتترين لباسها را بپوشم، ميپوشيدم و مانعي ندارم. ولي هيهات که فرزند أبي طالب اسير دنيا شود و مالي را بر مالي اضافه کند، حال آنکه در کشور اسلامي، افرادي هستند که نان سير خوردن را به ياد ندارند و لباس کافي که خود را بپوشانند، در اختيار ندارند. مرضي بالاتر از اين نيست که يک نفر شب را با شکم سير بخوابد، ولي در اطراف او، افرادي باشند که از گرسنگي، خواب به چشمشان نميرود.
شبهه 8 : نماز خود شغلي است كه نبايد شغل ديگري در آن باشد پس چگونه ممكن است كه خداوند بگويد ولي براي شما نيست جز آناني كه در حال ركوع نماز صدقه و زكات بدهند سپس فرموده ي خداوند: (وَيُؤْتُونَ الزَّكَاة) دلالت بر وجوب زكات مي كند.
پاسخ : انسان بايد در نماز حضور قلب داشته باشد و از غير خدا منقطع گردد ولي طبيعي است که اين انقطاع در همه نماز ها و در همه مکا ن ها يکسان حاصل نمي شود . معمولا در مناجات ها و در نماز هاي شب و نمازهايي که اولياي خدا در خلوت هاي خود مي خوانند ، انقطاع هايي به طور کامل حاصل مي شود اما در نماز هاي جماعت و نماز هايي که در مسجد و در ملاء عام مي خوانند ، شرايط براي پيدا شدن چنين انقطاع هايي مهيا نيست . توجه اجمالي به اطراف و با خبر شدن از اتفاقات پيرامون با توجه به نماز و حضور قلب، منافات ندارد . اگر امام در مسجد نماز مستحب يا واجب مي خواند و نيازمندي مراجعه و تقاضا مي کند و اجابت نمي شود و امام متوجه شده و به او در حال نماز و رکوع کمک مي کند ، با توجه به عبادت منافات ندارد بلکه خودش عبادتي است که در ضمن عبادت ديگر واقع شده و نشان از توجه انجام دهنده به کسب رضاي خدا دارد.
اختلاف عقيده
تعصبات شديد مذهبى و اختلافات عقيده اى گاهی باعث مى شد كه جنبهء امانت دارى و راستگويى افرادى را بكلى ناديده بگيرند و احاديث شان رايكسره مردود بشمارند، همچنين خوشبينى دراثر اتحاد مسلك و عقيده و تعصبات بيجا گاهى سبب مى شد كه جنايات و بدى هاى افرادى را به كلى فراموش كنند و آنان را توثيق و تعديل نمايند، مثلاً عجلى دربارهء عمربن سعد مى گويد: ازموثقين تابعين بوده و مردم ازاو روايت دارند.
درصورتيكه عمربن سعد قاتل حسين بن على يعنى سيد جوانان اهل بهشت و جگرگوشهء رسول خدا بوده است
اضواء ص 319
همچنين بسربن ارطاة را كه ازجانب معاويه مأموريت يافت و هزاران شيعه بى گناه را بقتل رسانيد و على بن ابيطالب خليفهء پيغمبر را علناً دشنام مى داد، چنين عنصر ناپاكى را دراين اعمال ننگين معذور و مجتهد مى دانند.
يحيى بن معين دربارهء عتبة بن سعيد مى گويد: مورد وثوق است. نسائى و ابوداود و دارقطنى نيزوى را توثيق نموده اند، درصورتيكه عتبه همنشين وياروياورحجاج بن يوسف جنايتكار بوده است.
بخارى احاديث مروان بن حكم را دركتاب خود نوشته و بدانها اعتماد مى نمايد.درصورتيكه همين مروان يكى ازعوامل مهم جنگ جمل بود، طلحه را تشويق و تحريك نمود تا باعلى جنگ كند. سپس دراثناء جنگ طلحه را بقتل رسانيد.
اضواء ص 317
اين چند موضوع بعنوان شاهد نوشته شد تا خوانندگان، به طرز تفكر وروش قضا واظهار عقيدهء نويسندگان واقف و آشنا گردند و بدانند كه حب و بغضها و تعصبات تا كجاها دخالت نموده است.
صاحب كتاب اضواء مى نويسد: دركار اين دانشمندان دقت كنيد ببينيد، چگونه شخصى را كه بقتل على راضى بود و طلحه را بقتل رسانيد و شخصى را كه متصدى كشتن حسين بن على شد توثيق مى نمايند، اما درمقابل، امثال بخارى و مسلم، احاديث علماى امت و حافظين آنها را مانند حمادبن مسلمه و مكحول عابد وزاهد را مردود مى شناسند.
اضواء ص 319
به هرحال، اگر شخصى ازروات فضائل اهل بيت و على بن ابيطالب بود يا حديثى را برطبق عقايد شيعه روايت كرد، همين جرم كافى بود كه بعضى از متعصبين عامه، درصحت احاديثش تشكيك كنند يا رسماً مردود بدانند، چه رسد به جاييكه تشيع او محرز گردد،.
درآن صورت بغض وعناد، براى طرد احاديثش كافى است. شما دركلام جرير دقت بفرماييد تا مقدار تعصب عامه برايتان روشن گردد:« جرير مى گويد: جابرجعفى را ملاقات نمودم ولى حديثى ازوى ننوشتم زيرا برجعت عقيده مند بود»
صحيح مسلم ج 1 ص 101.
تعصب بيجا
غرضرانى واعمال تعصب با تحقيق سازگار نيست. كسيكه درصدد تحقيق و درك واقعيات باشد بايد قبلاً خودش را ازتعصب هاى بيجا و حب و بغض ها خالى كند، آنگاه با كمال بى طرفى به مطالعه بپردازد. اگر درصدد تحقيق مطلبى است كه از طريق حديث اثبات مى شود بايد راويان آن احاديث را ازحيث ثقه بودن مورد بررسى قرار دهد، اگر موثق بودند به رواياتشان اعتماد كند، چه سنى باشند چه شيعه. اين موضوع برخلاف انصاف و روش تحقيق است كه احاديث راويان موثق را به علت تشيع يا اتهام آن ، مردود بشمارد! اهل انصاف از عامه نيز بدين مطلب توجه داشته اند.
عسقلانى مى نويسد: «يكى از مواردى كه درقبول قول تضعيف كننده بايد توقف نمود صورتى است كه بين تضعيف كننده وكسى را كه تضعيف مى كند، از جهت اختلاف عقيده ، عداوت و دشمنى وجود داشته باشد. مثلاً ابواسحاق جوزجانى چون ناصبى بوده واهل كوفه به تشيع معروف بوده اند، درتضعيف آنان توقف نمى كرده وباعبارات تند آنان را تضعيف مى نموده است. حتى امثال اعمش وابى نعيم و عبيدالله بن موسى را كه از اساطين واركان حديث بوده اند تضعيف نموده است. قشيرى مى گويد: اغراض مردم گودال هايى ازآتش است. پس دراين گونه موارد اگر توثيقى دربارهء راوى وارد شده باشد برتضعيف مقدم است.
لسان الميزان ج 1 ص 16
محمدبن احمد بن عثمان ذهبى بعداز شرح حال ابان بن تغلب مى نويسد:«اگر بما گفته شود با اينكه ابان اهل بدعت بوده، چرا اورا توثيق مى كنيد؟ درپاسخ مى گوييم: بدعت دوقسم است ، يكي: بدعت كوچك مانند غلو درتشيع يا تشيع بدون غلو و انحراف. البته اينگونه بدعت، دربسيارى ازتابعين و تابعين آنان وجود داشته است، با اينكه ديانت و پرهيزكارى وراستى آنان مسلم بوده است.
نتیجه گیری : در اینجا فقط میگویم که کتابهایی امثال نقد کتاب المراجعات ، نقد کتاب شبهای پیشاور ، نقد کتاب یورش به خانه وحی ، کتاب منهاج السنه ، و کتابهای دیگری که در رد کتابهای شیعیان نوشته شده است اکثرا با تکیه به رجال شناسی ذهبی و ابن حجر و امثالهم میباشد ، که در مورد انها صحبت شد پس این کتابها که فقط میایند میگویند ابن حجر یا دهبی و … روای انها را تضعیف کرده است ارزش نگاه کردن هم ندارد.
در پناه حق
بن تیمیه
در اینجا من فقط عرض کنم که او تمامی فضائل حضرت علی را کمپلت رد کرده است و تا جایی پیش رفته است که گفته حضرت علی علیه السلام در 17 مورد برخلاف قران عمل کرده است !!! و مقام ان حضرت را از یک صحابه معمولی از نظر اهل سنت ( یعنی عدالت وی ) هم منکر شده و تنزیل داده است.
حال از گفته امثال سیوطی که بگذریم که گفته فقط 300 ایه در قران در قبال حضرت علی علیه السلام امده است ، برخی از علمای باوجدان اهل سنت او را به خاطر این عقیده و برخی دیگر از عقاید مثل جسم دانستن خدا سخت مورد تاخت و تاز قرار داده اند .
نمونه ای از کلام بزرگان اهل سنت را در رابطه با او میاوریم :
ابن حجر هيتمي که ، ابن تيميه را بندهاي ميداند که خدا او را خوار کرده و گمراه و کور و کر کرده است ) 3 - ر.ک.: الفتاوي الحديثة:ص144 )
قاضي القضاه تاج الدين السبکي که ، ابن تيميه را زيان زننده به علما ميداند و ميگويد: وي شاگردانش را به پرتگاه دوزخ برده است ) - طبقات الشافعية:4/76رقم759 )
علامه تقي الدين الحصني» ابن تيميه انساني را ميداند که در دلش بيماري و انحراف و فتنه جوست ) ر.ک: دفع شبهة عن الرسول و الرسالة:ص83 )
آلوسي صاحب تفسير، ابن تيميه را منحرف و همان ديدگاه ابن حجر را درباره افراط گرهاي وي در ناسزا گويي ميآورد ) - ر.ک: روح المعاني: 1/18-19 )
حصنی دمشقی میگوید : ابن تیمیه گفته است هرکس به مرده و یا فرد دور از نظر استغاثه کندضالم و گمراه و مشرک است !!! از این سخن وی بدن انسان میلرزد این سخن قبال از اوی زندیق از دهان هیکس بیرون نیامده است . ( دفع الشبه عن رسول ص 131 )
و ذهبی و ابن حجر هم نظریات تندی در مورد او دارند.
در اینجا چکیده ای تلخ در مورد علم رجال خدمت شما عرض شد.
ذکر نکاتی دیگر در مورد تضعیف یا توثیق یک حدیث یا بیان حدیث
و در ادامه لازم میبینیم چند نکته را در مورد علم رجال و توثیق و تضعیف خدمت شما عرض کنیم :
خوب در اینجا کلام بعضی دیگر از علمای اهل سنت را میاوریم که طبق این قاعده پیش رفته اند.
ذهبی
ذهبی : یکی از بزرگان اهل سنت که شاید بیشتر معارفی که اهل سنت از گرفته اند بستگی به این جناب دارد .ذهبی مثل این قاعده یعنی ( اين علم بر اساس دو چيز بنا شده است : يكي اعتقاد به صداقت و راستگوئي كساني كه با علي دشمني دارند و ديگري اعتقاد به زنديق بودن و كاذب بودن كساني كه علي را دوست دارند ) پیش رفته است تا انجا که بیشتر فضائل مربوط به حضرت علی علیه السلام را در بحث رجالی قلع و قمع کرده است و جایی هم که نتوانسته حدیث را ضعیف قلمداد کند مثل حدیث : يا علي جز مؤمن تو را دوست ندارد و جز منافق تو را دشمن ندارد ؛ هرچه سعی کرده و به این در و ان در زده نتواسته تضعیف کند ، امده است گفته ؛ دقت فرمایید ؛ گفته : قلب من شهادت میدهید که این حدیث درست نمیباشد(میزان اعتدال ذهبی ج1 ص 82)
تجزیه و تحلیل : پس ملاک ضعیف یا قوی بودن یک حدیث را برادران شیعه و اهل سنت فهمیدند و ملاک این کار هم شهادت قلب جناب ذهبی میباشد. البته ذهبی تعصبات دیگری هم داشته است مثل اینکه عبد الرزاق استاد بخاری اگر مرتد هم شود ، حدیث او را رد نمیکنم. یا او حدیث : هرکسی حضرت علی را بر ابوبکر مقدم کرد مفتضح شده ، با اینکه اصلا سند هم ندارد را چشم بسته قبول کرده است ، با این تفاسیر باید گفت انا لله و انا الیه راجعون