نتیجه گیری : خوب دوستان ارزوهای ابوبکر و عمر و عثمان را در هنگام مرگ فهمیدید ؛ حال بیاید رفتار حضرت علی را هنگام شهادت ملاحظه کنیم که هنگامی که ضربت خوردند فرمودند که به خدای کعبه رستگار شدم یا هنگام شهادت به حضرت علی گفتن که یا علی چه میبینی و حضرت فرمود دو صف از فرشتگان را میبینم که مژده بهشت را به من میدهند.
ارزوهای ابوبکردر هنگام احتضار
او نیز در اخر عمر خود میگفت که ای کاش سه چیز را در زندگیم انجام نمیدادم
1 : احترام خانه فاطمه زهرا را نگاه میداشتم ، حتی اگر حضرت علی با من بیعت نمیکرد
2 : ای کاش ایاس ابن عبدالله را اتش نمیزدم
3 : ای کاش در سقیفه بار خلافت را بر عمر یا ابوعبیده میگماردم و خود وزیر و .. میشدم
یا
میگفت ای کاش مادرم مرا نمیزایید و ای کاش کاهی در لای خشتی بودم ( تاریخ طبری ص 41 ؛ کنزالعمال ص 361 ؛ منهاج السنه ابن تیمیه ج 3 ص 120 )
اين آروزيي كه ابوبكر و عمر در آخرين لحظات عمرشان ميكنند ، دقيقاً همان چيزي است كه خداوند در آيۀ مباركۀ 99 سورۀ مؤمنون نقل ميكند . خداوند در اين آيه ميفرمايد :
حَتَّى إِذَا جَاءَ أَحَدَهُمُ الْمَوْتُ قَالَ رَبِّ ارْجِعُونِ . لَعَلِّي أَعْمَلُ صَالِحًا فِيمَا تَرَكْتُ كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا وَمِنْ وَرَائِهِمْ بَرْزَخٌ إِلَى يَوْمِ يُبْعَثُونَ . (المؤمنون / 99 _ 100)
زمـانـى كـه مرگ يـكـى از آنـان را فرارسد ، گويد : پروردگارا !مرا بازگردان ، تا آنچه را فروگذار كردهام كار نيك انجام دهم ؛ ولى چنين نيست ، اين سخنى است كه او برزبان مى راند ، ( و اگـر بـازگـردد كـارش هـمـچون گذشته است ) و پشت سر آنان جهان ميانه اى است (برزخ ) تا هنگامه قيامت .
بلي ، خداوند آن قدر فرصت به ابو بكر و عمر داد كه در اين دنيا بتوانند اعمال نيك انجام دهند ؛ اما آنها از انجام اعمال نيك صرف نظر و به اعمال زشت روي آوردند و وقتي ديدند كه وعدۀ خداوند در حال تحقق است ، از خداوند درخواست ميكنند كه ايكاش بار ديگر به ما اجازه مي دادي تا اين كار ها را انجام نمي داديم و به كارهاي نيك روي ميآورديم ؛ اما خداوند در جواب مي گويد : « كَلَّا إِنَّهَا كَلِمَةٌ هُوَ قَائِلُهَا » .
ارزوهای عمر هنگام احتضار
عبدالله پسر عمر گفته است که پدرم در حال احتضار به حال بسیار بدی دیدم ، دنبال حضرت علی فرستادم و از او خواهش نمودم که نزد او حاضر شود .
وقتی حضرت علی امد پدورم گفت التماس دارم من را حلال کنی .
حضرت فرمود : دو مرد عادل را بطلب و نزد ایشان اقرار کن که در حق من ظلم کردی و به ناحق مرتکب این امر شدی تا تو را حلال کنم.
دیدم که پدرم روی به دیوار کرد و ساعتی ساکت شد.سپس متوجه حضرت علی شد و باز از او طلب حلالیت کرد و حضرت علی دوباره همان شرط را بازگو کرد و پدرم جواب نداد.
بعد از ان حضرت علی برخاست و از خانه بیرون رفت. سپس جمعی از یاران امده و پدرم را به بهشت اشاره کردند و به جنات اشاره میدادند .پدرم چنان اهی کشید که نزدیک بود روحش با ان براید ! سپس گفت اگر تمام زمین پر از زر میشد از ترس انچه میبینم فدا میکردم و به فقرا میدادم. ( صحیح بخاری باب مناقب عمر ؛ شرح نهج البلاغه ابن حدید ج 12 ص 125 )
نمونه بعدی ارزوهای عمر در هنگام احتضار
عمر در حال احتضار و وقت جان دادن میگفت : ای کاش گوسفندی در خانواده ام بودم که مرا فربه میکردند و هنگام زیارت دوستان مرا میکشتند و قسمتی از گوشتم را کباب کرده و قسمتی را خشک میکردند و سپس مرا میخوردند و چون ….. خارج میشدم و بشر نبودم . ( منهاج السنه ابن تیمیه ج3 ص 131 و حلیه الاولیاء ابونعیم ج1 ص 52 )
بخاري در صحيحش اورده :
2010 - عَنْ عَبْدِ الرَّحْمَنِ بْنِ عَبْدٍ الْقَارِىِّ … فَقَالَ عُمَرُ إِنِّى أَرَى لَوْ جَمَعْتُ هَؤُلاَءِ عَلَى قَارِئٍ وَاحِدٍ لَكَانَ أَمْثَلَ . ثُمَّ عَزَمَ فَجَمَعَهُمْ عَلَى أُبَىِّ بْنِ كَعْبٍ ، ثُمَّ خَرَجْتُ مَعَهُ لَيْلَةً أُخْرَى ، وَالنَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلاَةِ قَارِئِهِمْ ، قَالَ عُمَرُ نِعْمَ الْبِدْعَةُ هَذِهِ ، وَالَّتِى يَنَامُونَ عَنْهَا أَفْضَلُ مِنَ الَّتِى يَقُومُونَ . يُرِيدُ آخِرَ اللَّيْلِ ، وَكَانَ النَّاسُ يَقُومُونَ أَوَّلَهُ .
صحيح البخاري - البخاري - ج 2 ص 252 ، ح 2010 ، كتاب صلاة التراويح ، باب فَضْلِ مَنْ قَامَ رَمَضَانَ .
عمر گفت : نظر من اين است كه اگر اينها - نماز گزارها - را بر يك امام جماعت قرار دهم بهتر است پس بر اين معنى تصميم گرفت و ابى بن كعب را مأمور اقامه جماعت كرد.
راوى مىگويد سپس در شب ديگرى به همراه عمر بيرون آمدم مردم را ديدم كه به همراه يك شخص - امام جماعت - نماز مى خوانند
عمر گفت: اين كار عجب بدعت خوبى است .
لازم است بدانيم كه آيا رسول خدا صلىاللهعليهوآله كه از بدعت نهى كرده بدعت خوب را استثناء زده است؟ يا اينكه فرمود: هر بدعتى (چه به نظر ما خوب آيد و چه بد) گمراهى است.
بدعت يعنى چيزى را كه شارع مقدس نياورده به عنوان امرى شرعى آن را جزء دستورات دين قرار دهيم. اين چيزى است كه در روايات متعددى از آن نهى شده است.
«… بهترين امور، كتاب خدا و بهترين هدايت، هدايت محمد بوده و بدترين امور، نوآورى (بدعت) و هر بدعتى گمراهى است».
«دو مطلب است (كه بايد توجه كنيد) كلام و هدايت. بهترين كلام، كلام خدا و بهترين هدايت، هدايت محمد است. پرهيز باد تو را از نوآورى در امور كه بدترين امور نوآورى بوده و هر نوآورى بدعت و هر بدعتى گمراهى است»(1).
«هر كه در امر ما چيزى ايجاد كند كه در آن نيست بايد رد شود»(2).
«پرهيز باد از امور ايجاد شده كه همه آنها بدعت است و هر بدعتى گمراهى است»(3).
نگوید از سر بازیچه حرفی
کز ان پندی نگیرد صاحب هوش
وگر صد باب حکمت پیش نادان
بخوانند ایدش بازیچه در گوش
(1) سنن ابن ماجه، ج 1، ص 17 و 18، مقدمه باب 7، ح 45 و 46.
اينك متن حديث شماره 46: «… ألا واياكم ومحدثات الامور فان شر الامور محدثاتها وكل محدثة بدعة وكل بدعة ضلالة…».
(2) الف - صحيح بخارى، ج 3، ص 241، كتاب الشهادات، باب إذا اصطلحوا على صلح جور فالصلح مردود.
ب - صحيح مسلم، ج 3، ص 1343، كتاب الاقضية، باب 8، ح 17.
ج - سنن أبي داود، ج 4، ص 200، كتاب السنة، باب في لزوم السنة، ح 4606.
متن روايت بخارى چنين است: «… قال رسول اللّه: من أحدث في أمرنا هذا ما ليس فيه فهو ردّ».
(3) سنن أبي داود، ج 4، ص 201، ح 4607.
«… اياكم ومحدثات الامور فان كل محدثة بدعة وكل بدعة ضلالة».
طبری
نامش ابوجعفر محمد بن جریر بن یزید طبری است و معروف به طبری و ابن جریر بوده است و از علما و مورحان اولئل قرن چهرم هجری است و در سال 214 در امل مازندران متولد شده است.
الکنی و الالقاب ج 1 ص 132 مینویسد : طبری محدثی فقیه و مورخ و علامه وقت و یکتای زمان خود بود ؛ علومی را به دست اورد که هیچ یک از دانشوران روزگارش در داشتن انها با وی شریک نبودند.
طبری تالیفات زیادی دارداز جمله تفسیر کبیر، تاریخ معروف و مشهور تاریخ الامم و المولوک که به تاریخ طبری معروف است و از تالیفات او طرق حدیث غدیربه نام الولایه است.
اثار او به اندازه ای زیاد هستند که یکی از شاگردانش اظهار کرده که اگر اوراق تالیفات او را از هنگام بلوغ تا مرگش در نظر بگیریم و به این دوران تقسیم کنیم به هر روزی 14 ورق میرسد.
از تعصبات طبری این بود که میگفت احمد حنبل فقیه نبود بلکه محدث بود و بدین جهت حنبلی های بغداد دل خوشی از او نداشتند و او را مورد هجوم قرار میدادند و گاها زندیق میخواندند.
او از قریه ای که پدرش در طبرستان باقی گذاشته بود ارتزاق میکرد .
بالاخر ایشان در 26 شوال سال 310 در بغداد درگذشت و در خانه خود به خاک سپرده شد.خطیب در تاریخ بغداد ج 2 ص 166 مینویسد : گروه بسیاری که خدا تعداد انها را میدانست بر جنازه او نماز گذاشتند.
طبری در اواخر عمرش این بازگشت را داشت و جالب این است که دو جلد کتاب قطور راجع به طُرُق حدیث غدیر طبری نوشت. و این دو جلد کتاب قطور در دست شمس الدین ذهبی و در دست ابن کثیر بوده است ولو بعدا جزء کتابهایی است که بالاخره این کتابها را از دست ما بردند، مفقود شد به هر جهت. امّا ابن کثیر در بدایه و نهایه جزء یازدهم صفحهی 167 عبارتش این است: «و قد رأیتُ له، لمحمّد بن جریر طبری، کتاباً جَمَعَ فیه احادیث غدیر خم في مجلّدین ضَخِمین و کتاباً جَمِعَ فیه احادیث الطیر.» ابن کثیر آدم بی گذشتی است نسبت به تشیّع، بسیار هجمه میکند در جاهایی ولی اینجا تصریح میکند میگوید که دو جلد ضخیم در طرق حدیث غدیر از محمّد بن جریر طبری من دیدهام که نگاشته است. ذهبی در مواردی از این کتاب نقل میکند.
ذهبي در شرح حال ابن جرير طبري ميگويد:
رأيت مجلدا من طرق الحديث لابن جرير فاندهشت له و لكثرة تلك الطرق.
كتابي از ابن جرير درباره اسانيد غدير ديدم و آنقدر سندهاي متعدد داشت كه به وحشت افتادم.
تذكرة الحفاظ للذهبي، ج2، ص713
جالب اينكه ابو المعالي جويني - استاد غزالي - ميگويد:
رأيت مجلدا في بغداد في يد صحاف، فيه روايات خبر غدير خم، مكتوبا عليه المجلد الثامنة و العشرون من طرق قوله صلى الله عليه و آله: “من كنت مولاه فعلي مولاه” و يتلوه المجلدة التاسعة و العشرون.
من در بغداد به يك دكان صحافي رفتم و ديدم كتابي را صحافي كرده است و پشتش نوشته شده:
جلد بيست و هشتم از كتاب من كنت مولاه فعلي مولاه، و جلد بيست و نهم هم در راه است.
طبری در اواخر عمر به علّت نوشتن کتاب حدیث طیر و کتاب غدیر به شدّت اهل سنّت موجود بغداد با او مخالف شدند.وقتی از دنیا رفت یک روز و نصفی یا سه روز جنازهی طبری در خانهاش ماند. اجازه نمیدادند جنازهاش دفن بشود.
بدایه و نهایه جزء 11 ام صفحهی 167 مینویسند: «و دُفِنَ في داره لأنَّ بعضَ عوام الحنابله و رُعاعهم مَنَعَعوا دفنه نهاراً و نَصَبوه الی الرَفض و مِن الجهلة مَن رماه بالالحاد.»
این قرینه است، دلیل ما نیست، به دلیل میرسیم. ابن کثیر میگوید: وقتی از دنیا رفت در خانهاش دفن شد، نگذاشتند جنازهاش بیاید بیرون تشییع جنازه بشود. «حنابله نصبواه الی الرفض» گفتند رافضی است. و بعضی از جهله «رماه بالالحاد» گفتند ملحد شده. این عبارتها در کتب بسیاری از تاریخ نویسان بزرگ تسنّن آمده «ظلمواه ظلمواه نصبواه الی الرفض.».
شخصیّتی است به نام ابوبکر خوارزمی، پسر خواهر محمّد بن جریر طبری، متوفّای 383 هجری. ابوبکر خوارزمی از متشیّعین بسیار قوی بوده است. ابوبکر خوارزمی بر طبق تصریح هفت یا هشت نفر از بزرگان تسنّن پسر خواهر محمّد بن جریر طبری است. این هم مسلّم است.
شعری از ابوبکر خوارزمی
شعری را به ابوبکر خوارزمی نسبت میدهند:
بآمُلَ مولِدی و بَنو جریرٍ فاخوالی فیَحکِی المرءُ خالَه
فها انا رافضیٌّ عن تراثٍ و غیری رافضیٌّ عن کلاله
مولد من در آمل بود و فرزندان جریر، از جمله محمّد بن جریر طبری، داییهای من هستند.
«فیَحکِی المَرءُ خالَه». این عبارت یک مثل عربی است در فارسی معادلش این است «حلال زاده به داییش میرود».
«فها انا رافضیٌّ عن تراثٍ». میخواهید بگویید چرا شیعه شدم؟ نگویید از شعر دوم معلوم میشود. میگفتند این آدم بی سر و پایی است، لا أبَ و لا اُمَّ له هست شیعه شده. نگویید: «انا رافضیٌّ عن کلاله»، «فها انا رافضیٌّ عن تراثٍ». من از این تراثی که از داییام بردهام رافضی هستم. «فیحکی امرءُ خالَه».
پسر خواهر محمّد بن جریر طبری یک شیعهی متسلّب میگوید تشیّع من «عن تراث» است.
صاحب معجم البلدان این را مینویسد آتش میگیرد. خدایا آن قرائن که حنبلیها نگذاشتند جنازهی طبری تشییع بشود «نسبواه الی الرفضِ» این هم که پسر خواهرش است دارد اینجوری میگوید. هیچی ندارد فقط میگوید که «و کَذِبَ» دروغ گفته این ابوبکر خوارزمی «و لم یکن اباجعفر رافضیّا» صاحب تاریخ طبری رافضی نبوده. «فانّما حَسِدَته الحنابله» حنبلیها حسودیشان شد او را متّهم به رفضش کردند. «فاغتنمه الخوارزمی.» ابوبکر خوارزمی هم این را به غنیمت شمرده میگوید که رافضی است.
خوب بیانصاف به چه دلیل «کَذِبَ»؟ همچین آدمی با این موقعیّت دارد این کار را میکند، اینجوری، آن هم شواهدی که نگذاشتند جنازهاش دفن بشود. با آن وضعیّت با او برخورد کردند آن وقت شما میگویید «و کَذِبَ»، دروغ میگوید آقای خوارزمی، نخیر طبری شیعه نشده است؟
این قرائن نشان میدهد به نظر ما عن اطمینانٍ که بالاخره بازگشتی برای محمّد بن جریر طبری در اواخر عمرش ایجاد شده است.
البته ذکر این نکته هم بد نیست بدانیم که او در اواخر عمر شیعه شده است و فرصت تصحیح برخی از عقاید اشتباهش را نداشته است . مثلا در قضیه ایات مربوط به سوره های نجم که میگوید نعوذبه الله شیطان بر زبان پیامبر چیزهایی وارد کرد و …