نمونه هشتم : پیامبر در نمازش شک میکرد و نماز 4 ركعتي را 5 ركعت ميخواند (صحيح بخاري، ج 1، ص 112-111، كتاب الصلاة، باب ما جاء في القبلة…؛ و ج 2، ص 85، باب ما جاء في السّهو، باب اذا صلّي خمسا؛ و ج 9، ص 108 كتاب الاحكام، باب ما جاء في اجازة خبر الواحد…)
یا نماز 4 ركعتي را دو ركعتي ميخواند (الف: صحيح بخاري، ج 1، ص 129، كتاب الصلاة، باب تشبيك الاصابع ؛ و ص 183، باب هل يأخذ الامام اذا شك بقول الناس؛ و ج 2، ص 86، باب ما جاء في السهو…، باب اذا سلم في ركعتين او في ثلاث و دو باب بعد از آن ؛ و ج 8، ص 20، كتاب الادب، باب ما يجوز من ذكر الناس… ؛ و ج9، ص108، باب ما جاء في اجازة خبر الواحد.)
نمونه نهم : نماز خواندن در آغل گوسفندان ( صحيح بخاري، ج 1، ص 68، كتاب الوضوء، باب ابوال الابل و الدّوابّ و الغنم و مرابضها؛ و ص 117، كتاب الصلاة، باب الصلاة في مرابض الغنم ؛ و ج 5، ص 86، باب مقدم النبي و اصحابه المدينة.)
نمونه
نمونه ششم : پیامبر ایستاده بول میکرد ( صحیح بخاری جلد 1 ص 72)
نمونه هفتم : بردن عایشه به مراسم عروسی برای دیدن مطربان و شنیدن موسیقی
روزي عدهي از اهالي حبشه در مسجد رسول خدامشغول لهو و لعب و رقص بودند. رسول خدا عايشه را بري تماشي آنها برده و آنان را تشويق به آن كار ميكند و آن قدر بودند. تا عايشه سير شد!
بخاري مينويسد كه در اين هنگام عمر آمد و آنها را نهي كرد. پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم فرمود: آنها را به حال خود بگذار.
بخاري و مسلم و نسائي نوشتهاند كه عمر با سنگريزه آنها را هدف قرار داد كه پيامبر صلي الله عليه و آله وسلم او را نهي كرد (صحيح بخاري، ج 1، ص 123، كتاب الصلاة، باب اصحاب الحراب في المسجد ؛ و ج 2، ص 20 و 29، كتاب الجمعه، باب في العيدين و التّجمّل فيه، بابهي: «الحراب و الدّرق يوم العيد» و «اذا فاته العيد يصلّي ركعتين.» ؛ و ج 4، ص 47، باب فضل الجهاد و السّير
نمونه پنجم : پيامبر در جلوى مردم برهنه و عريان:
بخارى مى نويسد:
حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ دِينَار، قَالَ سَمِعْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ، يُحَدِّثُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم كَانَ يَنْقُلُ مَعَهُمُ الْحِجَارَةَ لِلْكَعْبَةِ وَعَلَيْهِ إِزَارُهُ. فَقَالَ لَهُ الْعَبَّاسُ عَمُّهُ يَا ابْنَ أَخِي، لَوْ حَلَلْتَ إِزَارَكَ فَجَعَلْتَ عَلَى مَنْكِبَيْكَ دُونَ الْحِجَارَةِ. قَالَ فَحَلَّهُ فَجَعَلَهُ عَلَى مَنْكِبَيْهِ، فَسَقَطَ مَغْشِيًّا عَلَيْهِ، فَمَا رُئِيَ بَعْدَ ذَلِكَ عُرْيَانًا صلى الله عليه وسلم.
جابر بن عبد اللّه نقل مى كند كه رسول خدا همراه مردم سنگ هاي كعبه را جا به جا مي نمودند در حاليكه لنگي بر تن داشتند ; پس عباس عموي ايشان به ايشان گفت : اي فرزند برادرم اگر اين لنگ را باز كني و آن را بر روي دوشت بگذاري در زير سنگ ( راحت تر خواهي بود ) پس ايشان لنگ را باز كرده و آن را بر روي دوش خود انداخت!!! ; ناگهان بيهوش بر روي زمين افتاد ; پس ديگر بعد از آن كسي حضرت را برهنه نديد !!!
بخاري ، ج1، ص 96 ، ح364، كتاب الصلاة، ب 8 ، باب كَرَاهِيَةِ التَّعَرِّي فِي الصَّلاَةِ وَغَيْرِهَا.
نمونه چهارم :در يك ساعت با 11 نفر از زنانش نزديكي مي كرد !!
بخارى در صحيح خود نقل مى نويسد:
حَدَّثَنَا أَنَسُ بْنُ مَالِك، قَالَ كَانَ النَّبِيُّ صلى الله عليه وسلم يَدُورُ عَلَى نِسَائِهِ فِي السَّاعَةِ الْوَاحِدَةِ مِنَ اللَّيْلِ وَالنَّهَارِ، وَهُنَّ إِحْدَى عَشْرَةَ. قَالَ قُلْتُ لأَنَس أَوَكَانَ يُطِيقُهُ قَالَ كُنَّا نَتَحَدَّثُ أَنَّهُ أُعْطِيَ قُوَّةَ ثَلاَثِينَ. وَقَالَ سَعِيدٌ عَنْ قَتَادَةَ إِنَّ أَنَسًا حَدَّثَهُمْ تِسْعُ نِسْوَة.
انس گفت : رسول خدا صلي الله عليه وسلم در يك ساعت از شبانه روز بين يازده زن خويش مي گشت !!! به انس گفتم : آيا او نيروي اين كار را داشت؟ پاسخ داد : در ميان ما صحابه اين چنين مطرح بود، كه به آن حضرت نيروي سي مرد داده شده است !!!
صحيح بخاري ، ج1، ص71، ح268، كتاب الغسل، ب 12 ، باب إِذَا جَامَعَ ثُمَّ عَادَ، وَمَنْ دَارَ عَلَى نِسَائِهِ فِي غُسْل وَاحِد .
حال بايد آقايان اهل سنت و مدافعان از صحيح بخارى بيان كنند كه آيا پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله) براى صحابه تعريف مى كرد كه من در يك ساعت با 11 تن از همسرانم چنين و چنان مى كنم و يا همسران حضرت اين را نقل مى كردند و يا انس از نزديك شاهد اين قضيه بوده در هر صورت به قدرى موضوع زشت است كه قابل تصور نيست.
نمونه سوم : پيامبر قصد خودكشي مى كرد:
وَفَتَرَ الْوَحْىُ فَتْرَةً حَتَّى حَزِنَ النَّبِىُّ - صلى الله عليه وسلم - فِيمَا بَلَغَنَا حُزْنًا غَدَا مِنْهُ مِرَارًا كَىْ يَتَرَدَّى مِنْ رُءُوسِ شَوَاهِقِ الْجِبَالِ ، فَكُلَّمَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَل لِكَىْ يُلْقِىَ مِنْهُ نَفْسَهُ ، تَبَدَّى لَهُ جِبْرِيلُ فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ إِنَّكَ رَسُولُ اللَّهِ حَقًّا . فَيَسْكُنُ لِذَلِكَ جَأْشُهُ وَتَقِرُّ نَفْسُهُ فَيَرْجِعُ ، فَإِذَا طَالَتْ عَلَيْهِ فَتْرَةُ الْوَحْىِ غَدَا لِمِثْلِ ذَلِكَ ، فَإِذَا أَوْفَى بِذِرْوَةِ جَبَل تَبَدَّى لَهُ جِبْرِيلُ فَقَالَ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ.
بخاري مي گويد : مدت زماني وحي قطع شد ; تا اينكه - طبق آنچه به ما خبر رسيد - رسول خدا اندوهگين گرديدند به حدي كه هر روز چند بار مي خواستند خود را از بالاي قله كوه ها به پايين پرت كنند.
پس هر زمان كه مي خواستند خود را به پايين پرت كنند جبريل خود را به او نشان مي داد و مي گفت : اي محمد تو واقعا فرستاده خدا هستي !! پس به همين سبب نگراني حضرت از بين مي رفت و دلش آرام مي گرفت ; اما باز وقتي بعد از چند وقت به او وحي نشد دوباره به دنبال همين كار مي رفت پس وقتي به كوهي مي رسيد جبريل خود را براي او آشكار كرده و همين مطلب را براي او مي گفت.
بخاري، كتاب التعبير، 2982 و كتاب الانبياء، 3392، كتاب التفسير، 4952، الامام البخاري، 142.
<< 1 ... 11 12 13 ...14 ...15 16 17 ...18 ...19 20 21 ... 30 >>